محسن با ماجراهای غیرمنتظره ای رو به رو می شود که بهطور ناخواسته زندگی خودش و اطرافیانش را تحت تأثیر قرار می دهد و همین موضوع باعث شکل گیری موقعیت های طنزآمیز می شود.
کتاب آبنبات دارچینی اثر مهرداد صدقی است.
محسن با ماجراهای غیرمنتظره ای رو به رو می شود که بهطور ناخواسته زندگی خودش و اطرافیانش را تحت تأثیر قرار می دهد و همین موضوع باعث شکل گیری موقعیت های طنزآمیز می شود.
کتاب آبنبات دارچینی اثر مهرداد صدقی است.
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
پدر خان روبروی همه بیجامه اش را درآورد. البته زیرش لباس خواب پوشیده بود و رویش جوراب بود. فقط دو دقیقه پیش شلوارش را پوشید.
در آن زمان نمی دانستم که دیدن این “منظره” ساده بعدها سرنوشت من را تغییر می دهد.
پدرجان دکمه شلوارش را به مادرش نشان داد و گفت: این دکمه شلوارم دوباره باز شد.
اگر ناگهان در بازار از تنش بیرون بیاید و جلوی شلوارهای دیگر بیفتد چه؟ مادرم گفت که من همیشه زیر شلوار می پوشم.»
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
پدر جان گفت: «خوشبختانه، آن موقع بود که احساس نفخ کردم…»
قبل از رفتن به دبیرستان صبحانه خوردم.
از روستای تبار کره محلی تازه آوردند. مثل گلوله برفی بود. آنقدر خوشمزه بود که با روحیه ایثار به مامان پدر جان و بچه کمک کردم و زیاد خوردم.
با وجود اینکه هر سه نفر کلسترول خون بالایی داشتند، آنها بهترین دوستان بودند و با گفتن غذاهای مورد علاقه خود و اهدای کلسترول یکدیگر را تشویق به بستن رگ های خود می کردند.
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
کمی دیر کردم، تکه ها را در دهانم گذاشتم و از بحث جالب پدر جان و مادرم غافل شدم.
پدر جان در حالی که مادرش را در حال دوخت دکمه ها نگاه می کرد و تشویق می شد آنها را محکم تر بدوزد، گفت:
«می گویند آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی می توانند دنیا را با یک دکمه منفجر کنند، اما نمی توانند این دکمه را روی شلوار من بدوزند.
روی این دکمه نمی توانند چیزی بدوزند.» وقتی این به ذهنم رسید، فقط با خودم گفتم: «ها، اگر دکمه ناگهان جدا شود، می توانم با آن دکمه همه را در بازار منفجر کنم.
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
اما، ها، پدر جان من را دید که با خودم می خندم و خواند که فکر می کنم همه چیز برای اوست. پس خندید و گفت: اوه بخند. اشکالی نداره، یه روزی شلوارم به طور اتفاقی می ریزه،
اون روز داشتم عبایی نمی پوشیدم، اونوقت اسمم همه جا معلوم می شه، مردم می گن تو اون پسری هستی که شلوار نپوشیده بودی.
مامان نخ دکمه را با دندانش کشید و گفت: “بفرمایید، تنگ است.”
ویوی تازه از حمام بیرون آمده بود و مثل همه بزرگترها نمی دانست چه خبر است.
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
کار او به عنوان یک سازمان مشاوره بود، بنابراین او فقط می توانست توصیه های معمول را ارائه دهد، اما او توصیه های کاملاً نامناسب و غیر واقعی می کرد.
پدر جان پس از برداشتن شلوارش، به توصیه بی بی توجهی نکرد و به مادرش گفت: «زیپی که به راحتی باز می شود، خیاطی نکن. هیچ کس نمی تواند آن را حتی با دندان هایش بدوزد.»
مادرم گفت: «مگر مریض ها به تو نمی گویند که از دندان هایت برای باز کردن دکمه های شلوارت استفاده کن؟» پدر جان که از حرف های خودش متعجب شده بود،
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
در حالی که شلوارش را پوشید، به سختی گفت. «عالی است، اما نمیدانی که من این هفته یک پوند اضافه کردم؟» در نگاه اول،
اظهارات پدر جان معنی نداشت، اما ما به آن عادت کردهایم. چند وقت بود که وزنش را با این وسواس هر هفته گزارش نمی کرد؟
خودش را به بقیه معرفی کرد.
تازه میخواستم وارد بحث بشم که روغن داخلی تموم شد
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
که موضوع عوض شد و پدر جان و مامان شروع کردند به صحبت در مورد ماشین جدید ملیحه. بعد دکتر آقاجان گفت: «حالا که پول داریم، پنج شنبه و جمعه همگی دو روز و یک شب با ماشینشان برویم تبار.»
از آنجایی که کار مدرسه زیاد بود و امتحانات آخر سال در راه بود، بلافاصله پیشنهاد آقاجان را پذیرفتم و با خودم گفتم: «خیلی خوب است که فقط برای مسافرت،
دو روز از مدرسه مرخصی بگیرم». حتی به این فکر میکردم که زیر سایه درختی در باغ تبار کتابی به چنگ بیاورم و میوه های دزدی را بخورم تا دیر درس نخوانم
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
اما در عمق وجودم می دانستم که برای این کار وقت ندارم. به علاوه، داشتن یک کتاب می تواند به شما کمک کند که اوقات خوبی داشته باشید.
بی بی در حالی که حاضر شد به تبار برود، گفت: چه فایده، اگر بروم، همان جا، گوربه روکیه، کره تازه محلی می خرم. مامان گفت:
“کره و فاج شیرین خوشمزه خواهد بود.” “اوه، بله… به خصوص که من زمان زیادی دارم.” “او هرگز هیچ جای دیگری نخورد!”
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
در حالی که می خواستم بروم، بی بی گفت: «آقا. محسن، می توانی برایم آب بیاوری تا داروهایم را بخورم؟» وقتی لیوان آب به ویوی دادم، پرسید: «از پرس گرفتی یا از یخچال؟» از یخچال.
حالت خوبه
البته روز قبل که برایش آب آوردم همین سوال را پرسید. و وقتی گفتم از روزنامه است، دوباره گفت: بله.
حالت خوبه
حداقل 15 تا 20 دقیقه طول می کشید تا به مدرسه برسیم.
دانلود کتاب آبنبات دارچینی
این اختلاف 5 دقیقه به مسیری که انتخاب می کنم بستگی دارد. اون موقع وقت بیشتری داشتم
ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم
کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …