دانلود کتاب آن سوی مرگ

نویسنده در تلاش است تا از طریق گفتگو با افرادی که تجربه مرگ را داشته‌ اند این حس مبهم و ماورایی را به خوانندگان منتقل کند. کتاب آن سوی مرگ اثر جمال میرصادقی نویسنده توانمند ایرانی می باشد.

دانلود کتاب آن سوی مرگ

وقتی خداوند خواست آدم و فرزندانش را بیافریند، فرشتگان گفتند: زمین نمی تواند این تعداد انسان را در خود جای دهد. گفت: مرگ را بیافرین. فرشتگان سوال کردند: اگر مردن خلق می شد، آیا زندگی برای انسان ناگوار نبود؟ او گفت: “من امید ایجاد می کنم.

این پست حاوی مطالب پراکنده است و ممکن است به دلیل سردر گمی موضوع کمی گیج کننده باشد. ولی امیدوارم بخونی اگر تصمیم گرفتم ننویسم، این حق را دارم که ناشناس بمانم. این کتاب با تلاش دوست عزیزم حسین میسر شد. حسین نقش زیادی در زندگی من داشت. من او را اصلاح می کنم. او نقش بسیار بزرگی داشت.

می توانم بگویم در هر سطر هر قطعه ای که می نویسم وجود دارد. من و حسین از اواسط دهه 70 دوش به دوش در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و ادبی کار کرده ایم. 20 سال از آن زمان می گذرد . . .
…. در سال 1986 اندکی پس از انتشار آخرین یادگار تصمیم گرفتیم به نقاط مختلف کشور سفر کنیم.

این سفر نه برای نوشتن درباره فرهنگ عامه است و نه برای یادگیری و تفکر در مورد مکان های گردش گری و مناطق باستانی ایران. سفری برای شناخت عمیق تر مردم. هیچ وقت فراموش نمی کنم قبل از سفر عده ای که هدف ما را می دانستند ما را مسخره کردند و گفتند: آیا وقت خود را تلف می کنید؟ ”

نمان، نرو، نرو، هیچکس در این مدت پیدا نمی شود. و با این همه تشویق و صلابت، سفری از ایالت به ایالت، شهر به شهر، روستا به روستا را به راه انداختیم. حسین دوربین فیلمبرداری داشت و من دفترچه یادداشت و هر دو در ماشین سمند حسین بودیم. به من اعتماد کنید، امتحان هر لحظه از سفر صدها سال ارزش داشت.

روز اولی که پا به جاده گذاشتیم، مثل دو پسر ترسیده بودیم، مثل دو بچه ترسیده که برای اولین بار به مدرسه می رفتند. وقتی برگشتیم دو پیرمرد باتجربه بودیم. در نتیجه سفر ما، صدها صفحه دست نویس در انتظار ویرایش وجود دارد. اشکالی ندارد دوباره صبر کنید.

اگر زنده بمانم، انشاءالله آنچه نوشته ام را ویرایش، تنظیم و منتشر خواهم کرد. اگر نمانم، همان دستنوشته خام و صیقل نخورده کفایت می کند… آه، تقریباً فراموش کردم. ما مرد را پیدا کردیم خیلی بیشتر از آن چیزی که خوشبین ترین افراد می توانند تصور کنند. حالا با افتخار می توانم بگویم آن مرد نمرده است.

مرد زنده است. او زنده تر از همیشه است و عمیق تر و عمیق تر از هر نفسی که در تاریخ کشیده است نفس می کشد…
با عرض پوزش برای پاراگراف طولانی بالا. هدف من این بود که دو چیز را به شما بگویم: هنوز دیر نشده است.

یک روز در حین سفر با زنی شگفت انگیز آشنا شدیم. ما با دقت به داستان زندگی او گوش دادیم.
من تقریبا تمام داستانم را برای شما گفته ام. با این حال… یک چیز هست که به شما نگفته ام.

انتقال آن به شجاعت زیادی نیاز دارد. نمی دانم می توانید این داستان را باور کنید یا نه.
آیا دوست دارید آن را امتحان کنید؟

آماده گوش دادن
و ما شنیدیم که او ادعا می کند پس از یک تصادف وحشتناک زنده مانده است
بر اثر ضربه مغزی به کما رفت و آخرت را دید. من مردم رفتم برزخ.

صحنه را دید
و من دوباره برگشتم
ظاهرا ما به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتیم. هیچ چیز عجیبی در مورد رفتن کسی به آن سوی دنیا وجود نداشت.

نکته عجیب این است که او از مردگان بازگشت تا خاطراتش را تعریف کند. صادقانه بگویم، وقتی شروع به صحبت کرد، اصلا جدی نگرفتمش نمیتونستم هر چند دقیقه یکبار پوزخند بزنم. زمانی که به وسط داستانش رسید،
دیگه پوزخند نمیزدم با نابا وری و با دقت گوش دادم.

وقتی صحبتش تمام شد، من کاملا مبهوت شدم.
ظهر بود و بعد از یک ساعت تحقیق با احساس نرمی در تمام بدنم حرفش را با ور کردم.
به هر حال ماجرای زن را به دل گرفتم و به راهم ادامه دادم.

یک سال بعد به شهری در شرق کشور رسیدیم.
در آنجا با مردی آشنا شدیم که او نیز قسم خورده بود که با عبور از مرز از مرگ نجات یافته است…
خاطرات عالم برزخ او عمیقاً در وجودم رسوخ کرده است.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …