دانلود کتاب آیین زندگی دیل کارنگی
- بدون دیدگاه
- 33 بازدید
- نویسنده : دیل کارنگی
- دسته : آموزشی , خارجی , روانشناسی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : #
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : دیل کارنگی
- دسته : آموزشی , خارجی , روانشناسی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : #
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب آیین زندگی دیل کارنگی
- کتاب اورجینال و کامل
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب آیین زندگی دیل کارنگی
پیشگفتار
این کتاب چگونه بود
نوشته شده و چرا
سی و پنج سال پیش، من یکی از ناخوشایندترین بچه های نیو بودم
یورک. برای امرار معاش کامیون می فروختم. من نمی دانستم چه چیزی ساخته شده است
یک کامیون موتوری این همه چیز نبود: نمی خواستم بدانم. من تحقیر شدم
شغل من زندگی در یک اتاق مبله ارزان در خیابان پنجاه و ششم غربی – اتاقی که پر از سوسک بود – متنفر بودم. من هنوز آن را به یاد دارم
من یک دسته کراوات به دیوار آویزان بودم. و وقتی رسیدم
از یک صبح برای گرفتن یک کراوات تازه، سوسک ها پراکنده شدند
همه جهات من از خوردن در رستوران های ارزان و کثیف متنفر بودم
همچنین احتمالاً آلوده به سوسک بودند.
هر شب با سردردی بیمار به اتاق تنهایی ام می آمدم –
سردرد ناشی از ناامیدی، نگرانی، تلخی و
شورش من عصیان می کردم زیرا رویاهایی که دوباره در آنها تغذیه کرده بودم
روزهای دانشگاه به کابوس تبدیل شده بود. این زندگی بود؟ این بود
ماجراجویی حیاتی که من آنقدر مشتاقانه منتظر آن بودم؟ بود
این همه زندگی برای من به معنای کار کردن در شغلی است که از آن نفرت داشتم، زندگی کردن
با سوسک ها، خوردن غذاهای زشت و بدون امید به آینده؟ من
آرزوی فراغت برای خواندن و نوشتن کتاب هایی که آرزویش را داشتم
نوشتن در دوران دانشگاه
می دانستم که با تسلیم شدن همه چیز برای به دست آوردن دارم و هیچ چیز برای از دست دادن ندارم
شغلی که ازش متنفر بودم من علاقه ای به کسب درآمد زیاد نداشتم، اما من
علاقه مند به گذران زندگی زیاد بود. خلاصه اومدم تو
روبیکون – تا لحظه تصمیم گیری که بیشتر جوانان با آن روبرو هستند
وقتی زندگی را شروع می کنند بنابراین من تصمیم خودم و آن تصمیم را گرفتم
آینده من را کاملاً تغییر داد سی و پنج سال گذشته را ساخته است
فراتر از آرمانشهریترین آرزوهای من، شاد و با ارزش است.
تصمیم من این بود: از کاری که از آن متنفر بودم دست می کشم. و
از آنجایی که من چهار سال را در کالج معلمان ایالتی وارنسبورگ، میسوری گذرانده بودم و برای تدریس آماده می شدم، زندگی ام را تامین می کردم.
تدریس در کلاس های بزرگسالان در مدارس شبانه. سپس من روزهایم را خواهم داشت
رایگان برای خواندن کتاب، تهیه سخنرانی، نوشتن رمان و داستان کوتاه. من
می خواست “زندگی کند تا بنویسد و بنویسد تا زندگی کند”.
چه موضوعی را در شب به بزرگسالان آموزش دهم؟ همانطور که به عقب نگاه کردم
و آموزش کالج خودم را ارزیابی کردم، دیدم که آموزش و
تجربه ای که در سخنرانی عمومی داشتم، عملی تر بود
برای من در تجارت و زندگی بیش از هر چیز دیگری که مطالعه کرده بودم ارزش دارد
در دانشگاه همه با هم. چرا؟ چون ترسو بودنم را از بین برده بود
و عدم اعتماد به نفس و به من شجاعت و اطمینان داد
با مردم برخورد کن همچنین روشن کرده بود که رهبری معمولا
جذب مردی می شود که می تواند بلند شود و آنچه فکر می کند بگوید.
من برای یک موقعیت تدریس در سخنرانی عمومی در شب درخواست دادم
دوره های ترویجی در دانشگاه کلمبیا و نیویورک
دانشگاه، اما این دانشگاه ها به این نتیجه رسیدند که می توانند با هم مبارزه کنند
به نوعی بدون کمک من
آن موقع ناامید بودم، اما اکنون خدا را شکر می کنم که آنها من را برگرداندند
پایین، چون تدریس را در Y.M.C.A شروع کردم. مدارس شبانه، جایی که من
باید نتایج مشخصی را نشان می داد و آنها را به سرعت نشان می داد. چه
چالشی که بود! این بزرگسالان به کلاس های من نمی آمدند زیرا
آنها اعتبارات دانشگاهی یا اعتبار اجتماعی می خواستند. برای یکی آمدند
فقط دلیل: آنها می خواستند مشکلات خود را حل کنند. آنها می خواستند باشند
می توانند روی پای خود بایستند و در یک تجارت چند کلمه ای بگویند
ملاقات بدون غش کردن از ترس فروشنده ها می خواستند بتوانند
بدون نیاز به قدم زدن در اطراف بلوک، با یک مشتری سرسخت تماس بگیرید
سه بار تا شهامت برخیز آنها می خواستند وقار را توسعه دهند و
اعتماد به نفس آنها می خواستند در تجارت پیشروی کنند. خواستند
تا پول بیشتری برای خانواده خود داشته باشند. و از آنجایی که پرداخت می کردند
شهریه خود را به صورت اقساطی پرداخت می کردند و در صورتی که پرداخت نمی کردند
نتیجه نگرفتم و چون حقوق می گرفتم، نه حقوق، بلکه یک
درصد سود، اگر می خواستم بخورم باید عملی می شدم.
من در آن زمان احساس می کردم که در حال تدریس در یک معلولیت هستم، اما متوجه شدم
حالا که داشتم آموزش های گران قیمتی می دیدم. باید به خودم انگیزه می دادم
دانش آموزان من باید به آنها کمک می کردم تا مشکلاتشان را حل کنند. باید هر کدوم رو درست میکردم
جلسه آنقدر الهام بخش بود که می خواستند به حضورشان ادامه دهند.