دانلود کتاب بادیگارد

متاسفانه هانا یک روز است که مادرش را از دست داده است روحیه او بشدت بهم ریخته ، قصد دارد چند روزی را به مسافرت برود اما اتفاق های عجیبی برایش رغم می خورد. کتاب بادیگارد ( The Bodyguard ) اثر کاترین سنتر نویسنده مشهور آمریکایی می باشد.

دانلود کتاب بادیگارد

دانلود کتاب بادیگارد

یکی
آرزوی مرگ مادرم این بود که به مرخصی بروم.
“فقط انجامش بده، باشه؟” او گفت و یک دسته مو را پشت سرم جمع کرد

گوش “فقط یک سفر رزرو کنید و مانند مردم عادی بروید.”
هشت سال بود که مرخصی نگرفته بودم.

اما من می‌گفتم: «باشه»، همان‌طور که وقتی مادر بیمارتان از شما درخواست می‌کند
چیزی سپس اضافه کردم، انگار که در حال مذاکره بودیم، «یکی را می‌گیرم

دانلود کتاب بادیگارد

تعطیلات.”
البته، در آن زمان متوجه نشده بودم که این آرزوی مرگ او بود. من
فکر می‌کردیم داریم بیمارستان نیمه شب درست می‌کنیم

گفتگو
اما ناگهان، شب بعد از تشییع جنازه او بود. من نتوانستم
بخواب، و من مدام در رختخوابم کوبیدم، و آن لحظه ادامه داشت

به من برمی گردد طوری که نگاهم را گرفته بود و نگاهم را فشار می داد
دستی برای مهر و موم کردن معامله – انگار که رفتن به تعطیلات می تواند چیزی باشد
که مهم بود

دانلود کتاب بادیگارد

حالا ساعت سه صبح بود. لباس تشییع جنازه ام را پوشیده بودند
بالای یک صندلی از نیمه شب منتظر بودم که بخوابم.

با صدای بلند در رختخواب به هیچ کس گفتم: “خوب است.”
سپس با شکم روی جلدها خزیدم تا لپ تاپم را روی آن پیدا کنم

کف، و در نور آبی صفحه، چشمان نیمه بسته، یک کار را انجام دادم
جستجوی سریع «ارزان ترین بلیط هواپیما به هر نقطه»، سایتی را پیدا کرد

دانلود کتاب بادیگارد

که فهرستی از مقاصد بی‌وقفه به قیمت هفتاد و شش دلار داشت
مثل اینکه من در حال بازی رولت بودم، به طور تصادفی در تولدو، اوهایو فرود آمدم – و

روی “خرید” کلیک کرد.
دو بلیط تولدو. غیرقابل استرداد، معلوم می شود. بعضی ها
نوع بسته مرغ عشق روز ولنتاین. انجام شد.

وعده محقق شد
کل پروسه کمتر از یک دقیقه طول کشید.
حالا تنها کاری که باید می کردم این بود که خودم را مجبور به رفتن کنم.

دانلود کتاب بادیگارد

اما من هنوز نمی توانستم بخوابم.
ساعت پنج صبح، درست زمانی که آسمان در حال روشن شدن بود، من
تسلیم شدم، همه ملحفه ها و پتو هایم را از روی تخت کشیدم، به سمت آن رفتم

کمد دیواری، در کنار من در یک لانه موقت روی آن جمع شده بود
زمین، و در نهایت، در تاریکی بدون پنجره بیرون آمد.

وقتی بیدار شدم ساعت چهار بعد از ظهر بود.
با وحشت از جایم پریدم و در اتاقم تلوتلو خوردم-دکمه زدم

دانلود کتاب بادیگارد

پیراهنم اشتباه می شود و به ساق پام لگد می زند – انگار من هستم
دیر سر کار
هرچند دیر سر کار نبودم.

رئیسم، گلن، به من گفته بود که وارد نشو. من را ممنوع کرده بود
در واقع وارد شوید به مدت یک هفته

او گفت: «حتی به آمدن سر کار فکر نکن. “فقط بمان
خانه و اندوه.»
در خانه بمانم؟ و غصه بخوریم؟

دانلود کتاب بادیگارد

به هیچ وجه این کار را نمی کردم.
به خصوص که – حالا که این بلیط ها را به تولدو خریده بودم – من
باید دوست پسرم رابی را پیدا کنم و او را مجبور کنم که با من بیاید.

درسته؟
هیچ کس به تنهایی به تولدو نمی رود. مخصوصاً برای روز ولنتاین نیست.
همه چیز در آن لحظه بسیار فوری به نظر می رسید.

در حالتی دیگر، می توانستم به سادگی به رابی پیامک ارسال کنم
بعد از کار به آنجا بروید و با خوشحالی از او دعوت کردم تا با من بیاید.

دانلود کتاب بادیگارد

هنگام شام و نوشیدنی. مثل یک آدم عاقل.
شاید طرح بهتری بود.
یا منجر به نتیجه بهتر شد.

اما من در آن لحظه آدم عاقلی نبودم. من فردی بودم که
در کمد لباسش می‌ خوابید. همان‌ طور که بعدازظهر به دفتر رسیدم

روز کاری به پایان می رسید – موهایم نیمه برس، پیراهنم نصفه بود
پوشیدم، و شلوار مراسم تشییع جنازه من هنوز با مامانم برنامه داشت

 

دانلود کتاب بادیگارد

عکس فارغ التحصیلی دبیرستان روی جلد تا شده در ژاکت
جیب من حدس می‌ زنم عجیب است که فردای روز مادرتان سر کار بروید

تشییع جنازه
من در مورد آن تحقیق کرده بودم، و رایج ترین مرخصی از سوگ
کار سه روز بود، هرچند گلن مجبورم می کرد پنج روز کار کنم. دیگر

چیزهایی که در طول شب بی خوابی در مورد آنها تحقیق کرده بودم: «چگونه بفروشیم
خانه پدر و مادرتان، «کار های سرگرم کننده برای انجام در تولدو» (به طرز شگفت آوری طولانی

دانلود کتاب بادیگارد

فهرست)، و «چگونه بی خوابی را شکست دهیم».
همه می گویند: من قرار نبود اینجا باشم.

به همین دلیل بود که جلوی در دفتر گلن تردید کردم. و من اینطوری
به طور تصادفی استراق سمع و شنیدن رابی و

گلن در مورد من صحبت می کند.
“هنا وقتی بهش میگی یه آجر واقعی میزنه” این بود
اولین چیزی که شنیدم صدای رابی

دانلود کتاب بادیگارد

“شاید مجبورت کنم بهش بگی.” اون گلن بود
“شاید بخواهید به طور کامل در مورد آن تجدید نظر کنید.”
“چیزی برای تجدید نظر وجود ندارد.”

و همین کافی بود. با فشار در را باز کردم. «تو چی هستی
بازنگری کامل؟ چه کسی قرار است به من بگوید؟ چرا دقیقا من هستم
میخوای یه آجر بزاری؟”

بعداً، خودم را در آینه می‌ بینم و تصویری خاص برای آن می‌گیرم
چیزی که آن دو در آن لحظه وقتی به سمت من چرخیدند دیدند

دانلود کتاب بادیگارد

صدا—و بیایید بگوییم که شامل چشمان خون آلود بود، نیمی از پیراهن من
یقه زیر یقه ی کاپشنم مچاله شد و مقدار قابل توجهی از

آرایش چشم اشک آلود باقی مانده از روز قبل.
هشدار دهنده اما گلن به راحتی نگران نشد. “چیکار میکنی؟

اینجا؟» گفت: برو بیرون.
او هم نوازنده نبود.
من قلمرو خود را در آستانه در با یک موضع قدرت قرار دادم. “من نیاز دارم

دانلود کتاب بادیگارد

برای صحبت با رابی.”
“شما می توانید این کار را خارج از محل کار انجام دهید.”

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …