دانلود کتاب بازی قتل

دانلود کتاب بازی قتل

دانلود کتاب بازی قتل

یکی
لکه‌ای قرمز روی انگشت شستش به حفره‌ها و مارپیچ‌های او چسبیده بود
پوست پیپ آن را مانند یک پیچ و خم مطالعه کرد. اگر چشمانش را نگاه می کرد، ممکن است خون باشد. نبود،
اما اگر می خواست می توانست چشمانش را فریب دهد. روبی وو بود، قرمز
رژ لبی که مادرش اصرار کرده بود برای «تکمیل ظاهر دهه 1920» استفاده کند. پیپ
مدام فراموشش کرد و تصادفاً دهانش را لمس کرد، دیگری
روی انگشت کوچکش لک کن لکه های خون همه جا، خودنمایی می کنند
در برابر پوست رنگ پریده اش
آنها از خانه رینولدز بیرون آمدند. پیپ همیشه فکر می کرد
خانه آنها شبیه یک چهره بود، پنجره ها به او خیره شده بودند.
پدرش بیهوده از جلوی ماشین گفت: «ما اینجاییم، ترشی. او
به سمت او چرخید، لبخندی گشاد روی صورتش، پوست سیاهش و ریش خاکستری‌اش را که برای تابستان امتحان می‌کرد، چروک کرد، که باعث ناراحتی مادرش شد.
‘خوش باش. مطمئنم شبی خواهد بود که باید برایش بمیری.»
پیپ ناله کرد. چند وقت بود قصد داشت این حرف را بزند؟ زک، کنار
او خنده ای مؤدبانه کرد. زک همسایه او بود. چن ها چهار نفر زندگی کردند
درها از آموبی ها پایین می آیند، بنابراین آنها همیشه داخل و خارج از یکدیگر بودند
ماشین‌ها، آسانسور برای رفتن و برگشت با هم. پیپ حالا ماشین خودش را داشت، از وقتی که داشت
هفده ساله شد، اما این آخر هفته در گاراژ بود. تقریبا شبیه باباش
آن را برنامه ریزی کرده بود تا مجبور شوند از طریق قتل وحشتناک او رنج ببرند
شوخی ها
پیپ در حالی که بوآ پر سیاه را دور بازوهایش پیچید گفت: “دیگر؟”
آنها را حتی سفیدتر نشان می دهد. در را باز کرد و مکث کرد تا او را بغلتد
چشم به او
پدرش با کمی ذوق گفت: «اوه، اگر نگاه می‌توانست بکشد.»
همیشه یکی دیگه بود او گفت: “باشه، خداحافظ، بابا،”
زاک او را در طرف دیگر آینه می کند و از آقای آمبی برای بالابر تشکر می کند.
پدرش صدا زد: “خوش بگذره.” «هر دو به نظر می‌رسید که لباس بکشید!» و دیگری. به طرز آزاردهنده ای، پیپ نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد.
پدرش گفت: “اوه، و پیپ”، و این کار را رها کرد، “پدر کارا به شما می دهد.
به عقب بلند کن اگر قبل از اینکه من و مامان از سینما برگردیم به خانه برگردی
سگ را برای یک لحظه بیرون گذاشتی؟
«بله، بله.» او با دست تکان داد و کنار هم به سمت در جلو رفت
با زک کمی مضحک به نظر می رسید: کت بلیزر قرمز با راه راه های سرمه ای،
یک شلوار سفید ترد، یک پاپیون مشکی و یک کلاه قایق‌ران حصیری که او را پوشانده است
موهای تیره صاف و یک نشان کوچک که روی آن رالف رمی نوشته شده است.
او با فشار دادن زنگ در پرسید: “آماده ای، رالف؟” و سپس دوباره. او
برای پایان دادن به این کار و انجام آن بی تاب بود. مطمئناً او را ندیده بود
دوستان همه با هم در هفته ها، و شاید این سرگرم کننده باشد. اما او داشت
کار در خانه منتظر او بود و سرگرمی، صرفا اتلاف وقت بود.
اما او می توانست به اندازه کافی خوب وانمود کند، و وانمود کردن که دروغ نمی گوید.
زک لبخندی زد: «بعد از تو، سلیا بورن،» و او می‌توانست بگوید او همینطور است
هیجان زده شاید او باید کمی بهتر وانمود کند و به او لبخند بزند
صورت هم
این کانر بود که در را باز کرد، با این تفاوت که دقیقاً شبیه نبود
کانر رینولدز دیگر. او نوعی موم رنگی در او گذاشته بود
موهای بلوند معمولی تیره حالا خاکستری شده بود و به خوبی از او چسبانده شده بود
صورت دور چشمانش خطوط قهوه‌ای رنگی بود. یک فقیر
تلاش برای چین و چروک او یک کت شام مشکی پوشیده بود – باید آن را می پوشاند
از پدرش قرض گرفته شده است – و یک جلیقه سفید و پاپیون،
با یک حوله چای که روی یک بازو تا شده است.
«عصر بخیر.» کانر خم شد، کمی از موهای خاکستری‌اش نچسبید
و با او فلاپ کردن به رمی مانور خوش آمدید. من ساقی هستم،
همفری تاد، او گفت، بر روی “کوهان” تاکید می کند.
وقتی لورن پشت سر کانر در راهرو ظاهر شد، صدای جیغی بلند شد.
او یک لباس فلپر قرمز پوشیده بود، منگوله ها روی زانوهایش فرو رفته بودند. الف
کلاه زنگوله ای بیشتر موهای زنجبیلی او را پنهان می کرد و یک رشته مروارید در آنجا بود
دور گردنش پیچید و به نشان لیزی رمی کوبید. “آیا این است
شوهرم؟» او با هیجان گفت و به جلو رفت و زک بیچاره را کشید
بعد از او وارد خانه شد
پیپ به دنبال کانر گفت: “من می بینم که همه در حال حاضر بسیار هیجان انگیز هستند.”
پایین سالن
او با کنایه گفت: “آه، خوب، خوب است که آمدی تا همه ما را به زمین برگردانی.”
او

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …