دانلود کتاب باغبان شب

داستانی درباره دو برادر ایرلندی رها شده است که مجبور می شوند به عنوان خدمتکار در یک عمارت وحشتناک و ویران انگلیسی کار کنند. بچه ها خیلی زود با ارواح مرموز مواجه می شوند که زندگی آنها را تهدید می کند. کتاب باغبان شب ( The Night Gardener ) اثر جاناتان آکسییر نویسنده کانادایی ، آمریکایی می باشد.

دانلود کتاب باغبان شب

اولین گناه انسان خوردن میوه درخت ممنوعه بود که طعم وحشتناک آن مرگ و اندوه را به همراه داشت. جان میلتون بهشت ​​گمشده، جلد 1 ما اغلب از برآورده شدن خواسته هایمان پشیمان هستیم. با اینکه طبق تقویم بهار بود، عطر پاییز در فضا بود. خورشید به شدت بر فراز حفره انبار می درخشید و آخرین تکه های یخ درختان را آب می کرد. بخار شبح مانندی از زمین بلند شد و مه پاییزی را که در زیر زمین یخ زده پنهان شده بود به آسمان برد.

با نگاهی به درختان، می‌توانستم جاده‌ای پر پیچ و خم را ببینم که از روستا به جنگل به سمت جنوب منتهی می‌شود. تعداد کمی از مردم از این جاده عبور کردند، اما در این روز بهاری که شبیه صبح پاییزی بود، اسب ها و گاری ها در کنار جاده طنین انداختند. یک برادر و خواهر مو قرمز در گاری نشسته بودند که برای فروش ماهی استفاده می شد و چرخ های عقب آن نیاز به تعمیر داشت.

آنها در حال مرگ بودند
البته زمانی که مولی به همراه برادرش در جستجوی مزرعه ویندزور خانه به خانه رفتند، این سخنان را شنید. همه فقط در مورد طبیعت شیطانی جنگل ترش صحبت کردند، اما توضیح ندادند.
الا
در راه، چوپان بزرگ و قدبلندی به آنها گفت: “مزرعه ویندزور؟!” ”
سپس به میله تکیه داد و از سر تا پا به مولی نگاه کرد.
شیر.
مولی مودبانه گفت همانطور که شما می خواهید، ما باید به آنجا برویم. ویندزورها از هفته گذشته در آنجا منتظر هستند.

مرد گفت: خوب، شما می توانید یک وقت دیگر صبر کنید. سپس با تف کردن ادامه داد. “به نصیحت من توجه کنید. به جایی که از آن آمده اید برگردید. جنگل های ترش در هیچ کجا یافت نمی شوند.”

سپس از جاده منحرف شد و به درون درختان رفت و گوسفندها پشت سر او خون کشیدند.
مولی آهی کشید. این سومین چوپانی بود که در یک ساعت گذشته دیده بودند.
هنگامی که گله از جاده خارج شد و دوباره در راه بود، کیپ پرسید: “به نظر شما سوروود یعنی چه؟”

مولی جوابی نداشت، اما سعی کرد داستانی بیاورد. او با تعجب پرسید: «آیا تا به حال نام چوب ترش را نشنیده ای؟» در آن جنگل فقط درختان نمدار رشد می کنند و درختان نمدار و میوه های نمدار شکوفا می شوند. در تابستان که میوه ها می رسند، صورت تان چروک می شود، گویی میوه های ترش زیاد خورده اید. ما همه مثل هم هستیم مولی این را گفت تا برادرش فکر کند که نگران نیست.
اما او نگران بود.

مولی و کیپ چهار روز بدون توقف در سرما و باران رانندگی کردند. اسب‌هایی که گاری را می‌کشیدند چندان از آنها راضی نبودند. احتمالاً به این دلیل که مولی حتی نام اسب را نمی دانست. البته او به برادرش گفت که نامش اسب گالیله است، اما به نظر می رسد که آن بیچاره این نام را دوست نداشت. مولی فکر می‌کرد که جاده‌های انگلستان عریض و مسطح هستند، اما حتی از جاده‌های انگلستان ناهموارتر بودند.

گل و لای جاده سیاه و چسبناک بود و به هر چیزی که از روی آن می گذشت چسبیده بود. دیروز سه پره از چرخم جدا شد. ذخایر ناچیز غذایشان چند وقت پیش تمام شد و حالا فقط بوی ماهی گندیده باقی مانده است. مولی ناگهان متوجه شد که برادرش از سرما می لرزد. سرد است؟

کپ در حالی که زیر باران خیس شده بود، سرش را تکان داد و گفت: «آتش گرفته است». قلب مولی فرو ریخت. کپ هفته‌ها بیمار بود، اما به نظر می‌رسید که هیچ‌وقت بهتر نشد. او به لباس تمیز نیاز داشت.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …