دانلود کتاب به قول پرستو

او در این مجموعه شعرش سعی می کند دریچه تازه ای به روی جوانان بگشاید و با تصاویری که تنها از میان کلامش قابل مشاهده است آنها را به افقی دیگر سوق دهد. کتاب به قول پرستو اثر قیصر امین پور می باشد.

دانلود کتاب به قول پرستو

تشخیص سلولی
چرا انسان ها سلول می سازند چرا پروانه ها را از شاخه ها می چینند؟ چرا بالهایشان را شکستند تا پرواز کنند؟ چرا سر آن آهنگ را بریدند؟

پس از کشف سلول، پرواز محو شد، آواز بر لبان بلبل آغاز شد، مارپیچ لاله گم شد و گل به گلوی گل بسته شد.
چرا سوسن در پای تیرک سرد آواز بلبل خواند چرا آواز غمگین قناری از درد در سینه اش پیچید؟

چرا گل خندان شکوفا شد و سپس محو شد؟ آرزوی بهار چه شد؟ چرا صدای آرام آواز قناری به خط پشت میله ها تبدیل شد؟

چرا پیچک خشک شده در یک کتاب را به عنوان سوغات انتخاب کرد؟ آیا تا به حال بال پروانه یا سنجاقک را به دفترچه یادداشت خود سنجاق کرده اید؟

او به ما بال هایی برای پرواز و صداهایی برای آواز داد و اراده کرد که باغ های بهشت ​​همیشه به روی ما باز باشد.
خدا به ما بال و پرواز داد، اما انسان در درون خودش می خزد.

خداوند هفت آسمان باز آفرید، اما انسان قفس ساخت
راز زندگی

باد با دلی سنگین گفت: زندگی این است که لبخند بزنی و دهانت را ببندی، گوشه قلبت بنشینی.
حنا با خنده گفت “زندگی شکوفا می شود، رازها را با زبان سبز می گویند.”

من هنوز می توانم صحبت بین غنچه ها و گل های باغ را بشنوم …
نظر شما چیست؟ کدام یک درست است؟

فکر می کنم آن گل به راز زندگی اشاره می کند. هر چه هست، گل است. گل ها یکی دو پیراهن بیشتر از جوانه ها پاره کردند.

این درختان شبیه زمینی‌ها هستند، با زبان‌های سبز و دست‌هایی که به سوی آسمان بلند شده‌اند و با دستانی دراز شده از آگاهی زمین، اسرار مولانا را می‌گویند.
در سخنان پرستو چه گذشت؟

?زمین از خواب بیدار شد و با خود گفت. “من احساس می کنم زنده هستم، گل ها دوباره شکوفا شده اند.” خنده های من بوی گل می دهد. برای حرف ناگفته نوشتند.

گل لاله کنار جویبار چه شد که انگار دوباره آتش گرفته بود. تمام گل های علفزار آتش گرفته بودند. چنین گفت گل، غنچه در گوشم، نسیم مرا قلقلک می دهد.

زمین زیر پای من نفس می کشد. هوا بوی خنکی می دهد. صدای نفس ملایم نسیم برای بازیگر صحبت کرد. حالا من هستم که با دستان گرم و ملایم گل های خوشبو و زیبا را روی شاخه ها می گذارم.

از این سوره سبز و آیات سرخ کتاب، زمین پر از آیات می شود و به درستی که واقعا زیبا است. زمین گفت. او گفت: «شاید اینجا بهشت ​​باشد شاید. فکر می کردم زمین بهشت ​​شده است. کبوتر فکر کرد کبود شده است.

دل سنگ احساس کرد گل ذوب شد. آفتابی بود. برف جلوی چشم ما آب شد! فکر یک آبشار خالی به ذهنم خطور کرد. کلاغ فکر کرد زمستان فرا رسیده است.

به قول پرستو بهار آمد. لحظه نوشتن شعر یک بار از من پرسیدی چه لحظه ای از زمان باعث می شود شعر بنویسم. من به شما گفتم. چه حسی دارد وقتی یک گل می شکفد، مثل یک گل می خندد، باز هم از من پرسیدی، به تو گفتم:

به معنای واقعی کلمه

“چه غم انگیز، چقدر به آن خندیدی!” راستش را بخواهید لحظه شعر برایم غریب است، ساده، متواضع و نجیب، مثل سیبی که از شاخه می افتد.

من که در این دنیا چیزی جز دلی ساده و پاک ندارم، گاهی قلبم را پیش تو می گذارم، انگار در آینه. دستان پر از خالی بودن را قبل از همه تکان می دهم و هر قطره از قلبم را در قلب فرزند های عزیز و دوست داشتنی ام می ریزم.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …