دانلود کتاب بیچارگان

این اثر زیبا درباره دختری جوان و پیرمردی سال خورده در یک محله فقیرنشین است که به وسیله نامه درباره وضعیت نابسامان زندگی شان درد و دل می کنند . کتاب بیچارگان اثر فئودور داستایوفسکی است .

دانلود کتاب بیچارگان

دیروز فراتر از رویاهام خیلی خوشحال بودم چون تو ای دختر لجبازم بالاخره آنچه را که می خواستم به من دادی . حدود هشت شب از خواب بیدار شدم و به یاد آوردم که بعد از انجام کارهایم باید کمی تفریح ​​کنم . یک شمع و کاغذ برداشتم و مداد را برداشتم ، درست در همان لحظه چشمانم به گوشه ای از پنجره ات متمرکز شد. من بسیار شگفت زده شدم ! تو آنچه در دلم است را فهمیدی . پرده پنجره ات را باز کردی و گلدان حنا را درست جلوی پنجره گذاشتی ، مثل آخرین باری که تو را دیدم . چهره کوچک زیبای تو به سمت پنجره برای لحظه ای در دید من ماند و از آن پنجره به سمت محل زندگی من نگاه کردی و فکر من بودی . از اینکه نتوانستم صورت زیبای تو را به خوبی ببینم ، بسیار پشیمان شدم ، با این تفاوت که زمانی در گذشته من بود که چشمانم به خوبی می دید . اما با همه اینها عزیزم ، الان هم چشمانم همیشه اشکبار است . شب ها کمی کار می کنم ، چند خط می نویسم و ​​فردا صبح آنقدر چشمانم قرمز و آبریز است که خجالت می کشم . اما فرشته کوچولوی من ، خیال من ، لبخند شیرین تو هنوز در ذهنم می درخشد ، لبخند مهربان و دوست داشتنی تو. من همون روزی که تو رو بوسیدم حس تو رو دارم ، فرشته کوچولوی من رو یادته ؟ من حتی فکر کردم که شما ممکن است به من کمک کنید ، درست است ؟
شما می خواهید همه چیز را با جزئیات برای من بنویسید ، یک جزئیات را از دست ندهید . فکر می کنی پرده های ما چیست، وارنکا ؟ همه چیز خوب بود ، وارنکا ؟ وقتی کار می کنم یا به رختخواب می روم یا از خواب بیدار می شوم ، می دانم که شما آنجا هستید و به من فکر می کنید و ظاهر خوبی دارید . وقتی پرده را بالا می بری ، یعنی شب بخیر ، ماکار الکسیویچ . وقتی پرده را بالا می بری ، یعنی صبح بخیر ، ماکار الکسیویچ . خوب خوابیدی ؟ ماکار الکسیویچ امروز چطوری ؟ خدا را شکر می کنم چون خوب و خوشحالم! ببین عزیزم چقدر رابطه ما عالیه دیگه حتی نیازی نیست برام نامه بفرستی . من فقط به آن فکر کردم . آروارا الکساندرونا من این چیز ها را خوب می فهمم ، نه ؟ واروارا الکساندرونا ، عزیزم ، می توانم به تو بگویم که دیشب به موقع خوابیدم و این باعث رضایت من است . اغلب اوقات خوابیدن در یک مکان جدید دشوار است . همیشه چیز هایی وجود دارد که می توان آنها را بهبود بخشید .
صبح با همان انرژی و شادی عقاب از خواب بیدار شدم . آسمان آبی و آفتاب درخشان ، پرندگان در هوا آواز می خواندند و بوی بهار همه جا را فرا می گرفت . خوشبختانه من حتی خوابهای خوبی هم در مورد شما دیدم . فکر می کردم باید به شادی ساده و طبیعی پرندگان حسادت کنیم. البته شرایط مان را هم مقایسه کردم اما بعد از خواندن کتاب متوجه شدم که این احساسات همه جا هست . حالا که فصل بهار است ، افکارش شاداب و پرانرژی است و باید از تخیلات و احساسات به خوبی لذت برد . من این را برای شما می نویسم زیرا از رویا ها و خیالات لذت می برم . همه چیز در این فصل زنده و تازه به نظر می رسد . اعتراف می کنم که این احساسات را از کتابی گرفتم که نویسنده اش به زیبایی اشعارش آن را توصیف کرده است .

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …