ویراستاران آمازون این کتاب را به خوانندگانی توصیه می کنند که ژانر هایی با پیچیدگی برای مخاطبان پیش از نوجوانی می خواهند. آیا پناهگاه متروکه کلید یک جنایت وحشتناک را نگه می دارد؟ کتاب تیمارستان متروک ( The Ghost of Graylock ) اثر دن پابلوکی نویسنده آمریکایی می باشد.
دانلود کتاب تیمارستان متروک
- بدون دیدگاه
- 988 بازدید
- نویسنده : دن پابلوکی
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 207 + 206
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : دن پابلوکی
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 207 + 206
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب تیمارستان متروک
- کتاب اورجینال و کامل
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب تیمارستان متروک
هر شهری اسرار خود را دارد. رازهایی وجود دارد که وقتی شبانه به کودکان مخفیانه گفته می شود، تبدیل به داستان هایی می شود که گسترش می یابد، رشد می کند و تغییر می کند. گاهی اوقات، تحت شرایط خاصی، یک داستان می تواند به یک افسانه تبدیل شود. افسانه ها طبق ماهیت خود به وجود خود ادامه می دهند، حتی اگر بچه هایی که به آنها گفته اند بزرگ شوند و داستان ها را فراموش کنند. در شهری به نام Headstone، ساختمانی مخروبه به نام Gray Rock Hall مانند یک بنای غول پیکر در وسط جنگل ملی قرار داشت. این یک بیمارستان روانی بدنام بود که حدود 1000 بیمار را در خود جای داده بود. بچه های محلی نام آن را پناهگاه جنگلی گذاشتند، اما بیشتر کودکان نمی توانستند به آن نزدیک شوند. از زمانی که بیمارستان بسته شد، اسرار پنهان در داخل، افسانه ای وحشتناک از قتل و جنون را به وجود آورد. اگر در این منطقه بزرگ شده اید، پرستار شب، شخصیت اصلی این افسانه، احتمالا از دوران کودکی شما را دنبال کرده است. داستان با یک طوفان شروع شد. اواخر یک شب، در حالی که بیمارستان هنوز باز بود، طوفان تابستانی و رعد و برق برق ساختمان را قطع کرد. وقتی همه چیز آرام شد، بیمار از بخش اطفال ناپدید شد. صبح روز بعد، کارکنان بیمارستان جسد این دختر را که در اثر غرق شدن کبود و متورم شده بود، در حالی که صورتش در نیزارها کنار آب بود، پیدا کردند. چند ماه بعد، بیمار دوم غرق شد. دوباره طوفان و قطع برق. برخی از کارمندان گری راک در هر دو مورد به پرستاران مشکوک شدند، اما چیزی نگفتند. تا زمانی که نفر سوم غرق شد، متوجه شد که نباید ترس خود را پنهان می کرد. سه کودک ناپدید شدند و اجساد آنها در ساحل دریاچه پیدا شد، با اندام های کوچک در علف ها و چشمانی که به آسمان رنگ پریده صبح نگاه می کردند، اما چیزی دیده نمی شد. ساکنان هدستون که نمی توانستند تصادفی بودن این مرگ ها را بپذیرند، پرستار شبانه را تحت تأثیر جنون بیمارستان دستگیر می کنند و به رنج کودکان تحت مراقبت او پایان می دهند. . یک روز پس از دستگیری این پرستار، پلیس جسد حلق آویز شده او را که از ملحفه ای از میله های زندان آویزان شده بود، کشف کرد که بر ترس مردم شهر افزود. با مرگ پرستار، حقیقت ماجرا به صورت یک راز باقی ماند، راز به تاریخ تبدیل شد و تاریخ به افسانه تبدیل شد.
Nile روی پله های خانه قدیمی عمه اش نشسته بود، کیف کوچکی زیر پایش بود و منتظر آمدن دوست جدیدش، وسلی باپتیست بود. او کیف را در پشت انباری آشپزخانه خاله اش پیدا کرد و فکر کرد که برای بازدید از Gary Lockhall بسیار مفید خواهد بود. یک چراغ قوه کوچک برای تاریکی، یک گیره موی خواهرم برای انتخاب قفل، یک کیسه پلاستیکی مدرک، یک بطری آب، یک دوربین دیجیتال، یک دفترچه یادداشت و یک خودکار. شب قبل، وسلی در مورد خواهر جانت به او گفته بود. داستان با یک هشدار جدی همراه بود: “از حفره خاکستری دور بمانید…یا… همه چیز تمام شده است.” اما تمام چیزی که Nile می خواست این بود که به پناهگاه جنگلی برود و خودش ببیند این داستان از کجا آمده است. وقتی صحبت از ارواح، ارواح و چیزهای ترسناک می شد، نیل خود را یک متخصص می دانست. در New Jersey زمانی که دوستان Nile میدانستند چگونه با استفاده از مقوا و نشانگر، صفحهای برای احضار ارواح بسازند. آنها می دانستند که چگونه از مکان های خالی از سکنه عکس بگیرند و چگونه ارواح را که در مکان های خالی از سکنه بودند شناسایی کنند. یادگیری همه اینها به تمرین زیادی نیاز داشت، اما Nile مربی خوبی داشت. برنامه تلویزیونی مورد علاقه او، شکارچیان ارواح، هر جمعه شب پخش می شد. نیل از دو سال پیش که پخشش شروع شد هیچ قسمتی را از دست نداده است. مجریان برنامه، Alexi و mark ، سه نکته مهم را برای جمع آوری اطلاعات بهتر در حین شکار ارواح به اشتراک گذاشتند.
آنها به ما گفتند که باتری هایمان را شارژ کنیم، ذهن خود را باز نگه داریم و لباس های زیرمان را تمیز نگه داریم.
منتظر اتوبوس خانه هستید؟
Nile برگشت تا آبجی Barry را دید که پشت در در پشت سرش خشکش زده بود.
Nile اینگونه گفت: هاها و برگشت. “در آب نمک خوابیدی؟”
Barry به شوخی ادامه داد: “فکر نمی کنم.” دوست داشت اینطور باشد که در ایوان بیرون می رود و به خیابان متروک نگاه می کند. بیرون، باد شدیدی برگ های درختان را به حرکت در می آورد، گویی ماشینی نامرئی در مسیر نامعلومی در حال عبور است. بعد از مدتی کنار نیل نشست. الان جدی به نظر میای جایی میری؟ خاله کلر و خاله آن به ما گفتند که اینجا منتظر بمانیم. “خاله کلر گفت که به زودی برمی گردد. آنها نگفتند کسی منتظر آنها خواهد بود.” گفتند برای شام می روند خرید. Nile به آرامی گفت: “من فقط دو روز است که اینجا هستم و نمی خواهم آنها را ناراحت کنم.” او این ایده را برای خودش نگه داشت. بری از پهلو به او نگاه کرد، انگار با او دعوا می کرد. اوه، پس به من بگو برنامه ای داری
متاسفم
Barry دستی ملایم روی بازوی او گذاشت و Nile تقریباً حقیقت را با ناامیدی فریاد زد.
به چیز دیگری فکر کن
Barry گفت: “تنها تو نیستی که از این مشکل رنج می بری. بیدار شو.” پاشو پاشو tv نگاه کنیم “Nile یه چاخان گفت: “من با هیچ چیز نمی جنگم، دوست ندارم به یک شهر جدید بیایم.
می توانیم راه برویم، بنشینیم و زانوهای غم را در آغوش بگیریم
آیا می خواهید پیرزن ها را بچرخانید و به دنبال سنگ قبر بگردید؟ لحن بری مرا به یاد درهای بلوار، زخمها و رودخانهای آلوده میاندازد که بوی قهوهی کهنهای را میداد که چند روز قبل با آنها مواجه شده بودم. یک آبشار کوچک زرد رنگ که از یک سد بتنی در نزدیکی پل در حومه شهر میگذرد، یک تخت راهآهن در حال پوسیدگی با تختههای چوبی در حال فروپاشی که زمانی از مرکز خرید پرهیاهو عبور میکرد و یک قطره در ارتفاع داشت صدای سوت مانند باد از میان ساقه های بلند و در پیاده روهای ترک خورده و شکسته دمید. جای تعجب است که آن شخص زمین نخورده و دست و پایش سالم بوده است. Barry با آرامش ادامه داد: “تنها جایی که میتوانید در شهر بروید، شیرینیفروشی است. شما و Wesley فکر میکنید چه چیز دیگری در Headstone پیدا خواهید کرد.” Barry با تعجب پرسید: “ما به شهر نمی رویم.” پس کجا میری؟» Nile با تردید پرسید. «آیا نام این مرد دیوانه، Gary Lockhall بود؟» آنها می گویند: «فکر نمی کنم آنجا یک بیمارستان روانی باشد، مگر اینکه در یک فیلم ترسناک باشد ارواح وجود دارد بیا بریم دنبال ارواح “برای همیشه”.