دانلود کتاب ثریا در اغما

این اثر روایتگر زندگی فردی است که هم‌ زمان با آغاز جنگ تحمیلی درسش را به پایان می‌ رساند و تصمیم می‌گیرد از فرانسه به ایران بازگردد. کتاب ثریا در اغما اثر اسماعیل فصیح است.

دانلود کتاب ثریا در اغما

دانلود کتاب ثریا در اغما

اواخر پاییز 1980 بود، یک بعدازظهر سه‌شنبه سرد حوالی ساعت 2 بعد از ظهر.
دست فروشان خیابانی، صنعتگران و مسافران اتوبوس در ورودی ترمینال در ضلع شمال غربی میدان آزادی تهران صف می کشند.

در میان گرد و غبار، اگزوز گازوئیل، سر و صدا و بوق های بی صدا ترجمه می شود. جیگر: 2 چوب مه سیخ شده

این یک ساندویچ است، یک ساندویچ تخم مرغ! «آقا، خواهش می‌کنم اجازه بدهید با حصیر، پرتقال، سواکین و نان شاسوار بخورم.»

برای من شیر تازه بیاور سیگار وینستون را کنار بگذارید. بعد یه بیسکویت بهت میدم! چقدر گستاخ!

همبرگر، سوسیس، ساندویچ داغ و کیف دستی! خجالت نکش، بابا، جوراب پشمی، دستکش، کلاه پشمی

من برای سفر شما چای تازه آماده کرده ام برادران لطفا ادامه دهید. برخی در چاله ها، جعبه های مقوایی یا روی سفره ها تجارت می کنند.

در گوشه ای ساکت روی زمین. مغازه هایی نیز وجود دارد که نان و پنیر بربر می فروشند. همچنین فروشگاه هایی وجود دارند که تخم مرغ می فروشند.

شیرینی و لواش. یک مغازه تخمه، پسته، بادام، توت خشک، انجیر، نخود، کشمش، شاه ماهی و غیره را در چند کیسه نایلونی در گوشه ای می فروشد.

منطقه تازه افتتاح شده در ترمینال خالی، متروک و هنوز تا حد زیادی متروک است. فقط

در هر گوشه چادرهای بوم برپا شده است. با این حال، به نظر می رسد اتوبوس هایی که به سمت شمال و شمال غرب حرکت می کنند، از اینجا حرکت می کنند.

در ترکیه و اروپا نیز گسترش یافته است.

منظره شمالی رشته کوه البروس پوشیده از برف شفاف را در زیر آسمان آبی و ابرهای سفید نشان می دهد. چندتا پیش رو هستن

یک ردیف طولانی از ساختمان های چند طبقه خاکستری و سفید به شدت بسته بندی شده، دید را مبهم می کند. اینها ساختمان هایی به سبک آسمان خراش نیویورکی هستند که از قبل از جنگ انقلاب ناتمام مانده اند،

خواب و خالی، حیرت زده و مات و مبهوت در میان خلأ ویران شده از بادهای پاییزی و جنگ ایستاده اند. مثلاً اینها واحدهای مسکونی هستند.

آنها شبیه بلوک های لگو هستند که یک کودک گمشده روی هم انباشته و نیمه خواب رها کرده است. در خارج از محوطه ترمینال، خاک و گرد و غبار جمع می شود.

جلوتر، در یک منطقه پر آب و گل ، تعدا زیادی از چادر های مشکی برزنتی در گوشه و کنار برپا شده است که هر کدام به عنوان دفتر یک آژانس مسافرتی عمل می کنند. تعاونی ها در همه جا به وجود آمدند،

مانند قارچ پس از یک شب بارانی. پشت چادر بوم، اتوبوس ها در حال بارگیری و تخلیه مسافران هستند. اکثر مردم شهر، پناهنده یا مثل من افرادی هستند که به دلایلی بی خانمان شده اند.

ترک ها، کرد ها، ری ها، عرب های خوزستانی، قربانیان جنگ و… در همه جا حضور دارند. وارد محوطه که شدیم چند سرباز با ریش و سبیل کثیف و لباس های ژولیده در گوشه ای مشغول نوشیدن چای بودند.

سه کرد با شلوار گشاد،

آن ها با لباس نظامی و عمامه در گوشه ای نشسته اند و سیگار وینستون می کشند. مرد عرب خوزستانی، زن، مادر و شش هفت فرزندش، مات و مبهوت نشسته بودند و هیچ کاری نمی کردند.

من یک چادر برزنتی (Co-op #15) از TBT Stand پیدا کردم. این اولین چادر سمت چپ است،

بریم داخل یک استند میدانی هم در گوشه راه انداختیم. یک تکه مقوا در گوشه ای به شکل جادویی می گوید:

مسافران در استانبول آزادند که به باجه بروند و من بدون چک کردن بلیط خود را به آن ها نشان خواهم داد.

نام من را در لیست قرار دادند. چمدان کافی برای ورود و خروج ندارم.

کنترلر به من اجازه داد تا کیف و چمدان دستی ام را به اتوبوس بیاورم. اتوبوس

مرسدس بنز دلوکس 0302 نسبتا تمیز. اما او هنوز برای رفتن آماده نیست – در باز است،

راننده و …

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …