دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

داستان به بررسی این پرسش می‌ پردازد که چگونه انزوا بر رفتار یک زن جوان تأثیر می‌گذارد ، زنی که گرایش ژنتیکی به عضویت در یک گروه اجتماعی را دارد.

کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند ( Where the Crawdads Sing ) اثر دلیا اونز نویسنده توانمند آمریکایی می باشد.

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

او صبح بسیار داغ اوت، نفس مرطوب مرداب سوخت
بلوط ها و کاج ها را با مه آویزان کرد. تکه های نخل ایستاده بودند

به طور غیرمعمول ساکت است به جز بال های کم و آهسته بال های حواصیل
بلند شدن از تالاب و سپس، کیا، که در آن زمان تنها شش نفر بود، شنید

سیلی درب صفحه نمایش او که روی چهارپایه ایستاده بود، دست از مالش دادن کشید
بلغور را از قابلمه بیرون آورد و داخل لگن کف های فرسوده فرو برد.

در حال حاضر هیچ صدایی جز نفس نفس زدن او نیست. چه کسی کلبه را ترک کرده بود؟
نه مامان او هرگز اجازه نداد در به هم بخورد.

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

اما وقتی کیا به سمت ایوان دوید، مادرش را در درازی دید
دامن قهوه‌ای، وقتی پایین می‌رفت، چین‌های لگدی که روی مچ پایش می‌خورد

مسیر شنی با کفش های پاشنه بلند کفش‌های دماغه‌ای تقلبی بودند
پوست تمساح تنها جفت بیرون رفتن او. کیا می خواست فریاد بزند

اما می دانست که پا را بیدار نکند، بنابراین در را باز کرد و روی در ایستاد
مراحل آجری از آنجا او جعبه قطار آبی را دید

حمل می شود. معمولاً کیا با اعتماد به نفس یک توله سگ او را می شناخت
مادر با گوشت پیچیده شده در کاغذ قهوه ای چرب یا

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

با یک مرغ، سرش به پایین. اما او هرگز گیتور را نپوشید
پاشنه، هرگز مورد را نگرفت.

ما همیشه به عقب نگاه می‌کرد، جایی که خط پایی به جاده می‌رسید، یکی
دستش را بالا گرفته بود، کف دست سفیدش تکان می‌خورد، همانطور که روی مسیر چرخید،

که از میان جنگل‌های باتلاقی، تالاب‌های دم گربه‌ای و شاید اگر
جزر و مد موظف است – در نهایت به شهر. اما امروز او راه افتاد،

ناپایدار در شیارها هیکل بلند او هرازگاهی نمایان می شد
از سوراخ های جنگل تا تنها نمونه هایی از روسری سفید

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

بین برگها چشمک زد کیا به همان نقطه ای که می دانست دوید
جاده را برهنه می کرد مطمئناً ما از آنجا دست تکان می‌داد،

اما به موقع رسید تا نگاهی اجمالی به قاب آبی بیاندازد – رنگی که بسیار اشتباه بود.
برای جنگل – همانطور که ناپدید شد. سنگینی، غلیظی مثل گل پنبه سیاه،

سینه‌اش را در حالی که به سمت پله‌ها برگشت تا منتظر بماند، فشار داد.
با این حال، کیا کوچکترین از پنج نفر بود، اما بقیه بسیار بزرگتر بودند

بعداً نتوانست سن آنها را به خاطر بیاورد. آنها با مادر و پدر زندگی می کردند،
مثل خرگوش های قلم خورده به هم فشرده شده اند، در کلبه زمخ

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

ایوان پرده ای که با چشمان درشت از زیر درختان بلوط خیره شده است.
جودی، برادر نزدیک به کیا، اما هنوز هفت سال بزرگتر،

از خانه بیرون آمد و پشت سرش ایستاد. او هم او را داشت
چشم های تیره و موهای سیاه؛ به او آواز پرندگان، نام ستاره ها را یاد داده بود،

چگونه قایق را از طریق چمن اره ای هدایت کنیم.
او گفت: «ما برمی‌گردم.

“نمی دانم. او کفش های گیتورش را پوشیده است.”
“مادر بچه هایش را رها نمی کند. این در آنها نیست.”

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

تو به من گفتی که روباه بچه هایش را رها کرده است.
“آره، اما پای آن زهکش پاره شد. او از گرسنگی مرده بود.

مرگ اگر سعی می کرد خودش را با کیت هایش تغذیه کند. او بهتر بود
آنها را رها کن، خودش را درمان کند، سپس وقتی می‌تواند بزرگ کند، بیشتر کمک کند

اونا خوبن مادر گرسنه نیست، او برمی گردد.» جودی تقریباً اینطور نبود
مطمئناً همانطور که او به نظر می رسید، اما آن را برای کیا گفت.

گلویش را فشرده، زمزمه کرد: «اما مادر آن آبی را دارد
موردی مثل اینکه او دارد به جایی بزرگ می‌رود.»

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

کلبه از کف دست ها عقب نشست، که در سراسر آن پراکنده بودند
تخت شن و ماسه به گردن بند از تالاب های سبز و، در دور، همه

مرداب فراتر مایل ها چمن تیغه ای آنقدر سخت که در نمک رشد کرد
آب، که تنها توسط درختان قطع می شود، به طوری که آنها شکل آن را می پوشیدند

باد جنگل های بلوط در اطراف دیگر کلبه و
نزدیک‌ترین تالاب را پناه می‌داد، سطح آن چنان سرشار از حیات بود که به‌وجود آمد.

هوای نمک و آواز مرغان دریایی در میان درختان از دریا می چرخید.
ادعای قلمرو از دهه 1500 تغییر چندانی نکرده بود. را

دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز میخوانند

دارایی های پراکنده مرداب به طور قانونی شرح داده نشدند، فقط در معرض خطر قرار گرفتند
طبیعی – یک مرز نهر اینجا، یک بلوط مرده آنجا – توسط مرتدین.

یک مرد نخل خمیده را در باتلاق قرار نمی دهد مگر اینکه روی آن باشد
فرار از کسی یا در انتهای جاده خودش.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …