این کتاب روایتی از مشکلات بشر در قرن بیستم با درون مایه ای سیاسی و اجتماعی می باشد. کتاب جنایات بشر اثر ( خامه ربیع انصاری ) است.
دانلود کتاب جنایات بشر
- بدون دیدگاه
- 652 بازدید
- نویسنده : خامه ربیع انصاری
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 185
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : خامه ربیع انصاری
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 185
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب جنایات بشر
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب جنایات بشر
به نام خالق هستی ، شروع می کنم.
ساعت ده صبح بود که همانند همیشه به سمت محل کارم حرکت میکردم. در این مسیر معمولاً سرم را خم میکنم و با قدمهای بلند به سوی مقصدم میرفتم. در فاصله دویست متر تا محل اداره، باقیماندهی آوارههای یک خانه کردی قدیمی را مشاهده میکردم که در زمانی که سالخورده نبود و فقط چهار دیوار بود که با خاک و گل بنا شده بود. ابعاد آن حدود دو و نیم ذره در طول و سه ذره در ارتفاع بود و ورودی آن یک درب تنگ و کوچک به عرض سه چهارم ذره و ارتفاع یک ذره و چهارم تشکیل شده بود. دو چاه نیز، یکی در سقف و دیگری در دیواری که به سمت شمال نگاه میکرد، برای نفوذ هوا و روشنایی باز بود. این کلبه، در زمانی که در کرمانشاه بودم، به خاطر زندگی یک خانواده کردی به یادم مانده است؛ یک زوج پیر و سه فرزند کوچک و یک دختر تقریباً هجده ساله.
زیرا بنیان آن به اندازه کافی قوی و استوار نبود، در مدت سه یا چهار سال، دیوارهایش زحمتهای بسیاری را به دلیل برف، باران، و آفتاب تحمل کرد و یک بخش از سقف هم فرو ریخت و در نهایت، به دلیل خطر احتمالی از سقوط کلیه، آن خانواده را از اقامت در آن مکان تهدید کرده و مجبور به جابجایی نمود. زمانی که آن خانواده از این مکان خارج میشد، تنها تزئینات خارجی و قابل توجه این کلبه، دروازه چوبی و یک تخته بود که آنها با خودشان بردند. به طور خلاصه، این وضعیت کلبه است که تاریخ ما در آن جا مخفی شده است.
ما نمیخواهیم یک داستان تلخ از زیر دیوارهای شکسته و طباقهای تاریک را بروز داده و صفحهای دیگر از تاریخ مظالم و جنایات بشری اضافه کنیم، اما وقتی در حال عبور از جلوی کلبهای بودم که هرگز درون آن نرفته بودم، صدایی ضعیف از درون آن به گوشم رسید. چرا که این نوع نالهها در محیط زندگیمان به صورت مکرر شنیده میشود و تقریباً به آن عادت کردهایم. در ابتدا توجهی به این صدا نداشتم و فکر کردم چنانچه سایر نالهها است، یک موجود از خستگی و گرسنگی در خانهای پناه برده و با دستوپا زدن به خود استراحت میدهد. بدون در نظر گرفتن آن، ادامه دادم و از آن مکان دور شدم. اما هنوز هم مطمئن نیستم که آن ناله از چه جهتی بود.
صدای آن اتفاق هنوز هم در گوشهای من طنین میاندازد، چند سال از آن زمان گذشته اما همچنان باعث میشود که در هر لحظه مرتعش شوم. در حینی که در ادارهام در حال کار اداری هستم، آهنگ غمانگیز آنچنان در وجدانم نواخته میشود که بیشتر مشغول معنای تلخ آن ترنمات شده و تصمیم میگیرم خود را به سادگی از فکر و خیالهای پریشان کننده فرار دهم و به دنبال بهانهای برای فراموش کردن آن نالههای درونیم بگردم. بیشتر از پیش متوجه میشوم که این نغمههای غمانگیز به طور مکرر از گوشهایم نمیرود و حتی وقتی خودم را از دفتر کار خارج کرده و در باغ مشغول گشت و گذار میکنم، همچنان با دیدن مناظر زیبای کرمانشاه، این آهنگ پر از غم را در همین فضا تردیدآور گوش میدهم.
در آن لحظه، احساساتم همراه با چشمانم حضور نداشتند و گوش به نغمههای وجدانم که به ذهنم میرسید، تمرکز داشتند. سرانجام برای پایان دادن به این حالت گیجی، خود را به دفتر بازگشت دادم. کلاه، پالتو و عصایم را گرفتم و از درب اداره خارج شدم. آن ناله و صداهای رحم و مهربانی بود که من را فرا میخواند، آوازی از انسانیت که به گوش من میرسید. آن داستان و وجدان، مرا به مخاطبی تبدیل کرده بود و خواستار کمک و حمایت از انسانها بود.
واقعاً هر چه پیش میروم، هر چقدر هم تلاش میکنم، همینطور طولانی و بلند است. همیشه باید جلو بروم، هیچ وقت توقف نکنم.
این کلبه محقر برای من مانند کعبهای است که آرزوهایم در آن جاسازی شده است. چشمانم به دیوارههای آن دوخته شده و میخواهم از آن سوی، اشعههای آتش بارانش را در خود جذب کرده و در تاریکی نفوذی که فراگیر شده، هدفم را در میان امواج نابخشود و بدبختی مشاهده کنم. اما متأسفانه چشمان ظاهری از انجام این کاری که چشمان نفوذگر روحم انجام میدهد، ناتوان هستند. آیا دویست متر راه چقدر بلند و بینهایت است؟
به نظر میرسد که به مقصد رسیدهام. زیرا که صدای آسمان لطیف و اندوهبار و هیجانانگیز را از فاصلهای نزدیک شنیدم. دستهای خود را به سمت دیوارهای گلی و مرطوب در کنار درب گذاشتم و تمام تواناییهای خود را به چشمانم دادم تا نالهی غمانگیز را در گوش داده و هر یک از حواسم در آن لحظه کار نمی کردند و همهٔ احساسات من …
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست