این کتاب زندگی جین شخصیت اصلی داستان را به تصویر می کشد که در کودکی والدینش را از دست می دهد و در پرورشگاه بزرگ می شود. کتاب جین ایر اثر شارلوت برونته نویسنده و شاعر مشهور انگلیسی می باشد.
دانلود کتاب جین ایر
- بدون دیدگاه
- 1,273 بازدید
- نویسنده : شارلوت برونته
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 682 + 660
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : شارلوت برونته
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 682 + 660
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب جین ایر
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب جین ایر
آن روز راه رفتن غیرممکن بود. در واقع صبح یک ساعت بعد
ما در میان بوتههای بیبرگ پرسه میزدیم، اما از شام به بعد (خانم رید وقتی میهمان ندارد زود غذا میخورد) بادهای سرد زمستان چنان ابرهای تیره و تاریکی را با خود آورد و باران آنقدر به بدن نفوذ کرد که راه رفتن.
دیگر نمی توان در فضای باز استفاده کرد.
از این موضوع خوشحال بودم، زیرا هرگز دوست نداشتم مسافت های طولانی را پیاده روی کنم، به خصوص در غروب های سرد، زیرا پس از بازگشت به خانه – در هوای سرد و تقریباً تاریک عصر، وقتی نوک انگشتان دست و پاهایم از سرما بی حس شده بودند – قلبم شروع به زدن کرد توبیخهای فراوان حاکمان او را آزار میداد و دیدن تحقیر فیزیکی او در مقابل الیزا جان دبلیو دبلیو برای او دردناک بود.
جورجیا، من احساس شرمندگی کردم.
در همین حال، الیزا جان و جورجیانا در اتاق نشیمن در کنار “مادر” خود بودند.
آنها دور هم جمع شدند و او با عزیزانش در کنارش کاملاً خوشحال به نظر می رسید، زیرا هیچ دعوا و سر و صدایی در کار نبود.) او مرا از پیوستن به مهمانی آنها منع کرد و گفت: متأسفانه لازم است شما را از ما جدا نگه دارید. تا زمانی که بسی (و من خودم مشاهده می کنم که با توجه به سن و سالت در موقعیت مناسب و راحت تری هستی) به من بگوید که بزرگ شده ای و تا ببینم رفتارت شایسته و مهربان تر شده است، باید تو را محروم کنم. امتیازات ویژه با بچه های مودب و شاد.»
او پرسید: «نگفتی کار بدی کردم؟»
جین، من افراد فضول را دوست ندارم. این درست نیست که یک کودک با افراد مسن اینطور صحبت کند و از آنها سوال بپرسد. برو یه گوشه بشین و صبر کن تا یاد بگیری عادی حرف بزنی.
آرام بمان.»
یک اتاق صبحانه کوچک در کنار اتاق نشیمن وجود داشت. آرام آرام به او رسیدم. در آن اتاق یک قفسه کتاب بود، کتابی را انتخاب کردم که تصویری بود، از طاقچه بالا رفتم، پاهایم را مانند شکاف زیر خود جمع کردم و چهار دست و پا شدم. پرده قرمز ضخیم
او تقریباً در کنار من بود، بنابراین من از او فاصله گرفتم و کاملاً از چشم خانواده محو شدم. چینهای پرده قرمز مانع از دیدن منظره به سمت راست میشد، و در سمت چپ، شیشههای شفاف پنجره محافظت خوبی داشتند، اما از سرمای خشک آن روز نوامبر محافظت نکردم. پس از ورق زدن چند صفحه از کتاب، در آن روز زمستانی به محیط اطرافم نگاه کردم.
در دوردست، توده ای از مه کم رنگ، محل را پر کرده بود، و در همان نزدیکی
منظره ای از چمنزار مرطوب و بوته های یخ زده وجود دارد. باران شدید و
مدام هر کاری می کند و با خود می برد و این مقدمه ای برای طوفانی است
طولانی و کسل کننده بود.
من یک بار دیگر به صفحات تاریخ پرندگان بریتانیا بازگشتم.
این پرنده پیکویک بود. از آنجایی که تصاویر را جالب دیدم، خیلی نگران نوشتن کتاب نبودم. در عین حال، با وجود اینکه کودک بودم و اطلاعات زیادی نداشتم، به سختی از صفحات مقدمه کتاب عبور می کردم. این صفحات در مورد زیستگاه ها و تجمعات مرغان دریایی، در مورد “صخره ها و مناطق بایر” که اغلب محل تجمع آنها است، و در مورد سواحل نروژ نوشته شده است، جایی که بسیاری از جزایر در امتداد مرز جنوبی مانند نورهای روی سطح به نظر می رسند. دریا. لیندزی ها یا نازی ها نیز تا دماغ می درخشیدند
«شمال، یعنی جایی که اقیانوس شمالی است، در گردابهای بزرگ».
درباره جزایر دوردست، رویایی و بایر تول؟
پشته های اقیانوس اطلس بین هبریدها جریان دارد.
من نمیتوانم مقالات جالب دیگر را نادیده بگیرم، به عنوان مثال، مقالاتی در مورد سواحل محافظت نشده لاپلند، سیبری، اسپیز، برگن و نوح موبلا.
ایسلند و گرینلند با گستره وسیعی از قطب شمال و مناطق خشک با جوی تاریک، یعنی آن مخزن یخ و برف که در آن یخزارها می درخشند و بقایای هزاران زمستان و لایه های متعدد آنها در ارتفاعات آلپ. اطراف قطب که مرکز سرمای شدید است. . از این دنیاهای سفید مرگ، تصاویری را به روی خودم کشیدم که مانند سایه ها بودند، مانند تمام ایده های نیمه ساخته ذهن کودکان، و تأثیر عجیبی روی آنها گذاشتند. یک صخره متروک در دریای طوفانی، یک قایق شکسته گیر کرده در ساحلی خلوت، تگرگ و یک ماه شوم که از پشت ابرهای پاره شده به کشتی در حال غرق شدن نگاه می کند – همه اینها به این معنی است …
آنها تأثیر خاصی گذاشتند که من نمی توانم آن را توصیف کنم، آنچه در حیاط این کلیسای آرام با سنگ گوشه کنده کاری شده، دروازه، دو درخت، یک خط افق کوتاه که توسط دیواری ویران شده احاطه شده بود، با هلال جدیدی که برخاسته بود، احساس کردم. شب.
برای مردم اتفاق افتاد. من معتقدم که این دو کشتی که در دریای آرام آرام گرفته اند، ارواح هستند.
آنها دریایی بودند. بر پشت دیو گنجی آویزان بود که شبیه گنج دزدان دریایی بود. من این صفحه را خیلی زود ترک کردم. ترسناک بود، همانطور که تصویر یک چهره سیاه و شاخدار که روی صخره ای نشسته بود و به جمعیت نگاه می کرد.
دور چوبه دار جمع شدند. هر تصویر یک داستان می گوید. داستان ها اغلب برای ذهن ها و عقل های توسعه نیافته در نظر گرفته شده اند.
نگاه کن