دانلود کتاب حقایق ناگفته
- بدون دیدگاه
- 67 بازدید
- نویسنده : کامالا هریس
- دسته : بیوگرافی , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : #
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : کامالا هریس
- دسته : بیوگرافی , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : #
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب حقایق ناگفته
- کتاب اورجینال و کامل
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب حقایق ناگفته
م
پیشگفتار
صبحها، شوهرم، داگ، قبل از من از خواب بیدار میشود و میخواند
اخبار در رختخواب اگر صدای او را بشنوم – آه، ناله، یک
نفس نفس زدن – می دانم چه روزی خواهد بود.
8 نوامبر 2016، به خوبی آغاز شده بود – آخرین روز مبارزات انتخاباتی من برای
سنای ایالات متحده من روز را صرف ملاقات با تعداد بیشتری از رای دهندگان کردم،
و البته خودم در یکی از مدارس محله ای از خیابان رای دادم
خانه ما احساس خوبی داشتیم ما یک مکان بزرگ برای من اجاره کرده بودیم
مهمانی شب انتخابات، با یک قطره بادکنک در انتظار رفتن. اما اول من بودم
بیرون رفتن برای شام با خانواده و دوستان نزدیک – سنتی که قدمت دارد
به اولین کمپین من حتی مردم از سراسر کشور پرواز کرده بودند
در خارج از کشور، برای با ما بودن – خالهها و خالههایم، خالههایم، خواهران خواهرم، و غیره، همه برای چیزی که امیدوار بودیم خیلی خاص باشد جمع شدهاند.
شب
از پنجره ماشین به بیرون خیره شده بودم و به این فکر می کردم که چقدر و چه زمانی می آییم
صدای ناله یکی از امضای داگ را شنیدم.
او در حالی که تلفنش را به من داد گفت: «باید این را نگاه کنی. نتایج اولیه برای
انتخابات ریاست جمهوری در راه بود. چیزی در حال رخ دادن بود-
چیزی بد وقتی به رستوران رسیدیم، فاصله بین
دو نامزد به طور قابل توجهی کوچک شده بودند، و من در درون ناله می کردم
خوب احتمال سنج نیویورک تایمز نشان می داد که این اتفاق می افتد
شبی طولانی و تاریک باشد
برای صرف غذا در اتاق کوچکی در نزدیکی رستوران اصلی مستقر شدیم.
احساسات و آدرنالین بالا بود، اما نه به دلایلی که ما داشتیم
پیش بینی شده است. از یک طرف، در حالی که هنوز صندوق های رای در کالیفرنیا بسته نشده بود، ما
خوشبین بودم که برنده می شوم. با این حال حتی زمانی که ما برای آن آماده شدیم
جشنی که به سختی به دست آمده بود، همه نگاه ها به صورت وضعیت به حالت به صفحه نمایش ما دوخته شد
با اعدادی بازگشت که داستانی دردسرساز را روایت می کردند.
در یک نقطه، پسرخوانده نه ساله ام، اسکندر، به سراغم آمد
با اشک در چشمانش حلقه زده حدس میزدم یکی از بچههای دیگر گروه ما درباره چیزی او را مسخره کرده است.
“بیا اینجا، مرد کوچولو. چه مشکلی دارد؟”
اسکندر به بالا نگاه کرد و چشمان من را قفل کرد. صدایش بود
لرزیدن “خاله کامالا، آن مرد نمی تواند برنده شود، او برنده نخواهد شد
او؟” نگرانی اسکندر قلبم را شکست
کودک چنین احساسی دارد هشت سال قبل، بسیاری از ما اشک شوق میریختیم
زمانی که باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. و اکنون، برای دیدن اسکندر
ترس . . .
من و پدرش، رجی، او را به بیرون بردیم تا از او دلجویی کنیم.
«الکساندر، میدانی که چگونه ابرقهرمانان گاهی اوقات با مشکلات بزرگی روبرو میشوند
چالش چون یک شرور برای آنها می آید؟ وقتی که چه کار می کنند
اتفاق می افتد؟»
او زمزمه کرد: «آنها مقابله می کنند.
“درست است. و آنها با احساسات مقابله می کنند، زیرا بهترین ها
ابرقهرمانان نیز مانند شما احساسات بزرگی دارند. اما آنها همیشه به مقابله می پردازند،
درست است؟ بنابراین این کاری است که ما انجام خواهیم داد.»
اندکی بعد، آسوشیتدپرس نژاد من را فراخواند. ما هنوز در آنجا بودیم
رستوران
“من نمی توانم به اندازه کافی از همه شما تشکر کنم که در تمام مراحل با من هستید
همیشه، همیشه،» به خانواده بسیار دوست داشتنی و حامی ام گفتم
و دوستان “این برای من بسیار مهم است.” غرق سپاسگزاری شدم،
هم برای مردم آن اتاق و هم برای افرادی که در راه گم کرده بودم،
مخصوصا مادرم سعی کردم از لحظه لذت ببرم، و اگر به طور خلاصه این کار را انجام دادم. اما،
مثل بقیه خیلی زود چشمم را به تلویزیون برگشتم.
پس از شام، به سمت محل برگزاری شب انتخابات خود حرکت کردیم، جایی که بیش از یک
هزار نفر برای مهمانی جمع شده بودند. من دیگر نامزد نبودم
دفتر من یک سناتور منتخب ایالات متحده بودم – اولین زن سیاه پوست از ایالت خود، و
دومین مورد در تاریخ کشور، کسب آن شغل. من انتخاب شده بودم
بیش از سی و نه میلیون نفر را نشان می دهد – تقریباً از هر یک نفر
هشت آمریکایی از همه پیشینه ها و طبقه های اجتماعی. این بود-و هست-الف
تواضع و افتخار فوق العاده
تیم من در حالی که در اتاق سبز پشت به آنها ملحق شدم کف زدند و تشویق کردند
صحنه همه چیز هنوز بیشتر از کمی سورئال به نظر می رسید. هیچ کدام از ما به طور کامل نداشتیم
آنچه در حال رخ دادن بود را پردازش کرد. آنها مانند من یک دایره در اطراف من تشکیل دادند
از آنها برای هر کاری که انجام داده اند تشکر کرد. ما هم یک خانواده بودیم و ما
سفری باورنکردنی را با هم پشت سر گذاشته بودند. برخی از افراد در
اتاق از اولین کمپین من برای دادستان منطقه همراه من بود. اما