این کتاب داستان چهار سال زندگی نویسنده در زندان سیبری را به تصویر می کشد و به وضعیت زندانیایی می پردازد که زندگی متفاوتی را تجربه می کنند . کتاب خاطرات خانه مردگان ( خاطرات خانه اموات ) اثر فئودور داستایوفسکی است .
دانلود کتاب خاطرات خانه مردگان
- بدون دیدگاه
- 1,266 بازدید
- نویسنده : فئودور داستایوفسکی
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 432
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : فئودور داستایوفسکی
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 432
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب خاطرات خانه مردگان
- کتاب اورجینال و کامل
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب خاطرات خانه مردگان
پیش گفتار
در این پیشگفتار کوتاه، جایی برای بررسی زندگی نویسنده درخشان روسی قرن نوزدهم فئودور میخایلوویچ داستایوفسکی و ارزش هنری آثار او وجود ندارد. کتاب های بسیار زیادی قبلاً در این زمینه نوشته شده است و هنوز حرف های زیادی برای گفتن باقی مانده است. مترجم نیز از این گستاخی پشیمان است.
نیازی به نوشتن این داستان نیست
در اینجا می توان گفت که او در سال 1821 در مسکو به دنیا آمد و در سال 1881 پس از شصت سال زندگی پر فراز و نشیب، پر از ترس، دلهره، یأس، عشق و امید، درگذشت و میراثی جاودانه از خود به جای گذاشت. .
هنگامی که در سال 1846 اولین کتاب خود “تخیدستان” 3 را منتشر کرد، بیلینسکی، منتقد مشهور آن زمان، این اثر جالب را به عنوان افتخار و افتخاری برای شاعر جوانی که تمام تخیدستان و از طرف آن ساکنان مجلل و مجلل دوست داشت، تحسین کرد. کاخ های طلایی
می گوید آنها هم مردم هستند، برادران شما هستند 1) و شکی نیست که بیلینسکی در تعریف و تمجیدها و اغراق ها زیاده روی نکرده و همین موفقیت را در این نویسنده بیست و پنج ساله دیده است.
پس از انتشار یأس داستایوفسکی، در یکی از آخرین شب های آوریل 1849، در بحبوحه فعالیت های مخفیانه سیاسی دستگیر شد.
بزدان دستگیر و به اعدام محکوم شد. در دسامبر همان سال صاحب مرد دیگری شد که او نیز بود
آنها به همین حکم محکوم شدند، آنها را به اردوگاه اعدام بردند و چشمانشان را بستند، بر آنها طبل زدند و حتی دستور تیراندازی به آنها دادند. اما هدف همه این پرونده ها خلاصی از دست متهم بود. حکم اعدام اجرا نشد. به آنها گفته شد که نظر رئوف و مهربان یکی از آنها را به خاطر اشتباهات گذشته خود بخشیده اند و بقیه زندانی شده اند.
محکوم به تبعید
این زندانیان را در شب 4 آذر بند ندهید.
آنها خوش شانس بودند و برای تحمل مجازات خود به سیبری فرستاده شدند. داستایوفسکی در شهر اماک زندانی شد و نویسنده بزرگ چهار سال را در این زندان گذراند و این اقامت چهار ساله تأثیر شدیدی بر روح او گذاشت و چگونه چنین تأثیری بر جای نمی گذاشت، زیرا میلیون ها روس تبعید شدند. برای مدت طولانی به سیبری.
کسی در مورد آنها شنیده است؟ تأثیر این زندان وحشتناک با توجه به نامه هایی که او پس از خروج نوشت.
کاملاً واضح است که این پیشنهاد نوشته شده است. در یکی از آنها آواز بخوانید. من یک سال را زیر نظر و سرپرستی زندانبانان با موجودات زیادی گذراندم و در این مدت یک ساعت هم تنها نبودم، در مورد تنهایی این یکی از نیازهای زندگی عادی است مانند خواب و غذا و اگر شما این را از انسان بگیر، او مجبور خواهد شد با آن زندگی کند.
برس ناپدید می شود… این همان چیزی است که در طول چهار سال گذشته بیشتر از همه از آن رنج بردم و چندین بار برای من اتفاق افتاده است که هرکس به برس دست می زند…
یادداشت مترجم
صرف نظر از اینکه آنها گناهکار بودند یا بی گناه، من از آنها متنفر بودم و احساس می کردم که یک دزد هستم.
دیدم آنها زندگی مرا دزدیدند. تأثیر عجیبی را که زندان زندانیان با کارگران بر روح داستایوفسکی گذاشت، کشف کنید. باید کتابی را خواند که ثمره این زندگی است و این همان کتابی است که خوانندگان باید به ترجمه فارسی بخوانند
ارایه شده. بسیاری از منتقدان این کتاب را شاهکار داستایوفسکی و بزرگترین کتاب او میدانند و به هر حال همه در عظمت خود هستند.
آنها موافق هستند.
در سرتاسر کتاب درد و اندوه مرگبار وجود دارد، غم و اندوه انسانی که مجبور به زندگی در دنیایی بیگانه و بیگانه است. مردی با تمام حقوق
انسانیت محروم شده است. امواج
این مرد حساس و عصبی با تشنگی سیری ناپذیر در سبیل
من با ترس به دنبال چهره های روشن هستم، به دنبال عشق و اتحاد.
او با رها شدن از آزادی از دست رفته اشک می ریزد، چشمانش افکار و رویاهای سیاه زندانیان را در پشت جبهه های غمگین و غمگین می خواند و قلب و نیرویی بی نظیر را به نقش می بخشد. بدتر از همه این است که او با رئیس زندان مست و بدخلق وارد بحث می شود.
او سرگرد Krivtsev، این سرگرد، برای زندانیان موجودی است.
او شیطانی بود و به گونه ای رفتار می کرد که زندانیان در برابر او می لرزیدند … آنچه در مورد او وحشتناک بود نگاهش بود که
نافذ مثل نگاه یوزپلنگ و محال بود چیزی از این نگاه تیزبین و نافذ پنهان کرد… اسیرانش هشت چشم داشتند.
اسمش را گذاشتند 220
متأسفانه زندانیان او را به عنوان یکی از خود نمی شناختند.
یادداشت مترجم
همیشه ورا را «آقا» صدا می کردند و گاهی او را زندگی می نامیدند.
آنها انجام دادند. انتشار این کتاب تاثیر زیادی بر وضعیت زندان ها داشت.