این کتاب داستان زندگی یک خانواده فقیر آمریکایی را به تصویر می کشد که برای پیشرفت از شهر اکلاهاما به کالیفرنیا سفر می کنند. کتاب خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک است.
دانلود کتاب خوشه های خشم
- بدون دیدگاه
- 186 بازدید
- نویسنده : جان اشتاین بک
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 632 + 527
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : جان اشتاین بک
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 632 + 527
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب خوشه های خشم
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب خوشه های خشم
بخش اول
در آخرین باران ها، قطره های نم بر روی زمین های سرخ و پوشیده از تکه های خاکستری اندكی زمین فرو میریخت، اما نمیتوانست در آنها شکافی بوجود آورد. رودها از دیگری جوابی نمیدادند و آب تنها به سمت دریاچه ها جریان پیدا میکرد. باران های پایانی باعث رشد سریع ذرت و افزایش فراوان علف های هرز در امتداد جاده ها شد. زمین های خاکستری و قطعه هایی از زمین های سرخ زیر پوشش سبزی پنهان شد. در پایان ماه مه، رنگ آسمان فراموش شده و ابرها که چند ماه پیش به طول کشیده بودند، پراکنده شدند. نور خورشید به زعفرانی ترین جوانه های ذرت مینگرید و حتی تا بذرهای قهوه ای رنگ روی سرهای سبز گیاهان دست مییافت. ابرها ظاهر میشدند و بدون هیچ تلاشی ناپدید میشدند. گیاهان به خودشان محافظت کردند و لباس های سبز تیره پوشیدند، دیگر به گسترش ادامه ندادند و سطح زمین سخت شد و چین و چروک ریز فقط روی آن نمودار شد. همان گونه که آسمان رنگ خود را از دست داد، زمین نیز بازیاب رنگ خود را از دست داد و خاک در مناطق قرمز صورتی و مناطق خاکستری که آب به فرجام رسیده بود، وارد شده و گرد و خاک باعث تیرگی شد.
رو به جویبار های خشک سرایت پیدا کرد، موش های صحرایی و مورچه خور ها درآنجا فعالیت میکردند. نور گرم خورشید که در روز های متوالی درخشید، بادبان برگ های تازه روییده گیاهان ذرت را به سوخت. برگ ها به تدریج جمع میشدند و هنگامی که عروق اصلی آنها با استحکام رهایی پیدا میکرد، به سمت زمین فرو میرفتند. سپس ژوئن فرا رسید و تابش خورشید تلخ تر شد.
برگهای ذرت با رنگ قهوه ای پهن شد و رگهای اصلی آنها پا به پا شدند. علفهای زنده به سمت ریشهها فشرده شدند و آسمان مات و بیروحتر، و هر روز زمین پوشیده از خاکهای رنگینتر میشد. در جادهها، ریسمانهای گرد و غباری که از زیر چرخهای اسبها بلند میشد، هوا را با گرد و غبار پر کرد. پیادهروها با بلند کردن ابروهای خود از بین گرد و خاک بیرون میآمدند، پرچینها هم با پر زدن بالهایشان گرد و غبار را به هوا پراکنده میکردند و اتومبیلها ابری از گرد و خاک به هوا میانداختند. گرد و غبار بودای دیر کننده و گرفتار کننده بود. در میانه تابستان، ابرهای بزرگ، ابرهای سنگین و پرپشت، از تکزاس و گلف برخاست. مردم در مزارع به سوی ابرها نگاه میکردند، بویشان را میبویدند و با دستانشان جهت باد را حس میکردند. تا زمانی که آسمان ابری بود، اسبها به نظر عصبانی میآمدند. نشانههای طوفان نسبت به سرعتش سرمست نمیماندند و در همان لحظه با تلاش به سوی دیگر مناطق فرار میکردند. شکلکهای مختلفی از آسمان بعد از رفتن آنها باز میماند و نور خورشید دوباره نسبت به سابق تیزتر میشود. قطرات باران چالههای کوچکی در خاک پديد آورده و بر روی برگهای ذرت، نشانهای شفاف باران به جا مانده است.
تنها نسیم خنک برونداد و ابرهای طوفانی را به سمت شمال هل داد. این نسیم آرام میآوازید و ذرتهای نیمه خشک را با خود هم میبرد. بعد از یک روز، باد تند و شدید به همراه غبار به افزایش ادامه داد. هر طرف زمین غبار برخاست و روی علفها، کنار کشتزار و حتی داخل کشتزار فرو رفت. ابرها هم تاریکتر شدند و باد با انرژی زمین را خراشید و خاک را برداشت. سپس باد، قشر زمین را شکست و گرد و خاک بالای کشتزارها مثل پرهای خاکستری در هوا حلقه زد. در این شرایط، ذرت با لرزش خشکی، در مقابل باد ایستاد. غبارهای سنگین حالا نه روی جادهها میماند، بلکه به سمت آسمان تاریک ناپدید میشد. باد با شدت بیشتری ادامه یافت و هر چیز را با خود میبرد، از جمله سنگهای لغزنده، برگهای مرده و حتی کلوخهای خرد خاک. زیر نور خورشید قرمز، هوا تلخ و ناخوشایند بود. در شب، باد تند به همراه گردهای زمین، از دشت و در شکست و زیر ريشههای کوچک ذرت محو شد. ذرت به دلیل کنده شدن ریشههایش، دست به سرنگونی نکرد و هر ساقهای که مقاومت میکرد، در جهت جلوه گرفت و صبح نشد. در آسمان خاکستری، خورشید به رنگ سرخ تغيير يافت.
در یک روز معمولی، شفق تاریکتر میشد و باد به شدت میوزید. افراد به خانههایشان پناه میبردند و وقتی بیرون میرفتند، دستمال به صورت میبندیدند و عینک دودی برای محافظت از چشمهایشان میزدند. شبها تاریک بود و نور پنجرهها به حیاط نمیرسید، غبار و هوا به نسبت مساوی آمیخته و هوای گرم آلودهای را ایجاد میکرد. در خانهها هوا ناخوشایند بود، درزهای در با جل بتونه بسته شده بودند اما غبار نرم همچنان راه میافتاد. افراد غبار را از روی شانههایشان تکان میدادند و خطوط کوچکی روی ضبط پای درها میماند. زمین آرامش یافت و هوای پرغبار به گوشها سنگینی میبخشید. وقتی باد آرامش یافت، خروسها صبح را آغاز کردند و افراد به آرامی بیدار شدند تا صدای خاموش را گوش کنند.
صدای آنها سنگین واضح بود. مردم منتظر صبح بودند و بیصبر در تختخوابهایشان واکنش نشان میدادند. آنها میدانستند که غبار تنها بعد از مدتی آرام میگیرد. صبح، همچون مه، هوا را فرا گرفته بود. آفتاب با حال و هوای گرم و خوشی میتافت. طول روز، غبار از آسمان بارید و فردا نیز این عادت ادامه داشت. همه جا به یکسان پوشیده شده بود. غبار بر دانههای ذرت، شاخههای درختان و ریسمانهای آهنی نشسته بود و همه چیز را فرا گرفته بود. مردم از خانهها بیرون میرفتند، نسیم گرم و خنک را احساس میکردند و بچهها نیز به زیر آفتاب بیرون میآمدند، اما بعد از باران، دیگر دویدن و سر و صدا نمیکردند. مردان برای دیدن ذرتهای نشانشده که الان داشتند خشک میشدند، از نردههای خانهها عبور میکردند. تنها چیز سبز و نشانگر حضور زیر قشر نازک غبار بود. مردان ساکت بودند و اغلب جمع نمیکردند. زنان از خانهها بیرون میآمدند تا به همسرانشان بپیوندند و ببینند که آیا اینبار همسرانشان خیلی ناراحت هستند یا خیر. با دقت چهره مردان را میپوشاندند چون اگر هنوز چیزی از ذرت باقی مانده بود، احتمال نابود شدن وجود داشت.
کودکان در حال نقاشی کردن روی خاک بودند و سعی میکردند با کنجکاوی کودکانهشان بفهمند که آیا مردم و زنان واقعاً خیلی متفاوت هستند. آنها تلاش میکردند با ابراز چهرههای مردم و زنان و با دقت نقاشی ایجاد کنند. اسبها به آبخور میرفتند و دمشان را به آب میزدند تا از خاک روی خود پاک شوند. پس از مدتی، نگرانی از چهرههای مردانی که نگران ذرتها بودند، از بین رفت. ابراز چهرهها سخت، عصبانی و مقاوم شد. در نهایت، زنان درک کردند که خطر قدیم است و خطر نابودی وجود ندارد. در آن لحظه، پرسیدند “چه کار باید انجام دهیم؟” و مردان جواب دادند ” از این موضوع اطلاعی نداریم ، ولی…”
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست