این کتاب زندگی نوجوانی به نام جرج را به تصویر می کشد که پدرش سال ها پیش فوت کرده است ، حال جرج نامه ای از پدرش دریافت می کند که در زمان بیماری آن را برای او نوشته است. کتاب دختر پرتقالی اثر یوستاین گاردر می باشد.
دانلود کتاب دختر پرتقالی
- بدون دیدگاه
- 204 بازدید
- نویسنده : یوستاین گاردر
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 188
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : یوستاین گاردر
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 188
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب دختر پرتقالی
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب دختر پرتقالی
پدرم عزیزم یازده سال پیش درگذشت. وقتی این اتفاق افتاد من فقط چهار سال داشتم و هیچوقت فکر نمی کردم که ممکن است روزی با او دوباره در ارتباط باشم. اما حالا قصد دارم که با هم یک کتاب بنویسیم. این تراودان اولین خطوطی هستند که تنها بر روی کاغذ نوشتهام، اما به زودی پدرم مرا در این مسیر همراهی خواهد کرد. چون که حالت حرف دارد، مطمئنم که او هم چیزهایی برای گفتن دارد. نمی دانم تا چه حد پدرم را در حافظهام حفظ کردهام. احتمالاً فقط به خاطر آن عکسهایی که از او دارم به یادش میافتم، اما مطمئنم که تنها یک خاطره واقعی وجود دارد و آن زمانی است که من و او روی تراس نشسته بودیم و به ستارهها نگاه میکردیم. یکی از عکسها ما را روی یک مبل چرمی قدیمی نشان می دهد.
من و پدرم در این عکس قدیمی روی بالکن شیشهای خانه، روی صندلی سبز متحرک نشستهایم. این عکس از زمانی است که پدرم هنوز زنده بود. الان این عکس آویزان شده و من دوست دارم روی همان صندلی بنشینم تا افکارم را در دفتر بزرگم بنویسم. سپس قصد دارم همه آنها را روی کامپیوتر قدیمی پدرم تایپ کنم. هرگز فراموش نخواهم کرد چگونه پدرم باعث میشود موهایم سیخ بشود هربار که صدایش را در فیلم میشنوم.
پدرم همیشه صدای بلند و قوی داشت. شاید بهتر باشد یک فیلم درباره افراد فوت شده و مردهها داشته باشیم، زیرا مادربزرگم این کار را حرام میدانست. فکر میکنم این نظر درستی است؛ هیچکس نباید از مردگان جاسوسی کند. یادم هست یکبار در یکی از این فیلمها صدایی شبیه به صدای مرغ شنیدم.
بله، در آن دروان پدرم نوازنده باس بود و در یکی از ویدئوها کلیدهای پیانو را روی دوش خود داشت. من همیشه سعی میکنم ستارهای را بالای درخت بگذارم، اگرچه آن زمان هنوز بزرگ نشده بودم. بعضی وقتها وقتی مامان و بابا فیلمهایمان را میبینند، مامانم روی کاناپه مینشیند و بلند بلند میخندد… فکر میکنم نباید به این فیلمها خندید، چون خودش این فیلمها را ساخته است، و اگر پدرم هنوز زنده بود، فکر نمیکنم این وضعیت برایش جالب باشد.
در این موضوع با من همدیدگاه بود. در فیلم دیگری، من و پدرم در روز عید پاک خانهمان را تحت آفتاب ترک کرده بودیم، هر کدام یک نیمه پرتقال در دست داشتیم. من تلاش میکردم تا کمی آب پرتقال بریزم، اما واضح بود که پدرم به دنبال یک پرتقال دیگر بود. با اطمینان میتوانم بگویم که پس از پایان تعطیلات عید پاک، پدرم به بدبختی خود پی خواهد برد. او بیش از شش ماه از بیماری رنج میبرد و ترس داشت که زود فوت کند، از اینکه این اتفاق خواهد افتاد، آگاه بود.
مادرم بارها به من گفت و توضیح داده است که دلیل اصلی ناراحتی و مشکلات پدرت این مسئله است که که قبل از اینکه واقعاً مرا خوب خوب بشناسد باید جان خود را از دست دهد . مادر بزرگ عزیزم همیشه همین بارها و بارها برایم توضیح می دهد ، ولی هر دفعه از دفعه قبل مرموز تر و پیچیده تر . هر زمان که او در مورد پدرم با من صحبت می کند ، لحنش غمگین ، و مقداری لرز درونش است به صورتی که خیلی غیر معمول می شود و خوب این مسئله هم تعجب آور نیست زیرا پدربزرگ عزیزم و مادربزرگ عزیزم فرزندشان را متاسفانه از دست داده اند . ولی به هر حال واقعا نمی دانم چه حسی را تجربه کرده اند. اما از این موضوع خبر دارم و این باعث خوشحالی است که آن ها یک یچه پسر دیگری دارند. . مادربزرگ عزیزم وقتی به آلبوم عکس قدیمی پدرم مروری می کند هرگر هرگر نمی خندد.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست