این کتاب درباره پرونده قتل نوجوانی به نام بن ریفکین است که دوست و همکلاسی چهارده ساله اش به نام جیکوب متهم به این قتل است. کتاب دفاع از جیکوب اثر ویلیام لندى نویسنده آمریکایی می باشد.
دانلود کتاب دفاع از جیکوب
- بدون دیدگاه
- 171 بازدید
- نویسنده : ویلیام لندى
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 379 + 373
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : ویلیام لندى
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 379 + 373
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب دفاع از جیکوب
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب دفاع از جیکوب
مستر لوجودس: “نامتون لطفاً.”
شهود: “اندرو باربر.”
مستر لوجودس: “شرحی از شغلتون میتوانید بدهید، آقای باربر؟”
شاهد: “من ۲۲ سال به عنوان معاونت دادستان در این شهر کار کردهام.”
آقای لوجودس: “آیا شما همان شخصی هستید که در فصل اول دادگاه حاضر بودید؟ وضعیت شغلی شما در حال حاضر چگونه است؟”
شاهد در پاسخ به او میگوید که بیکار است و تا آوریل ۲۰۰۸ منتظر احضاریه دادگاه بود تا در مقابل هیئت منصفه حضور پیدا کند. خیلی وقت گذشته بود وضعیت پرونده و آقای لوجودس که هر دو متضرر شده بودند. او به عنوان یک دادستان ممکن بود که مدتی با زخم بی آبرویی زندگی کند، اما همکارانش مانند گرگ نسبت به او کینهوار عمل کرده و در نهایت او را مجبور به ترک شغلش کردهاند. من چندین بار شاهد بودم که یک دادستان تنها روزی بی رقیب است و روز بعد از یاد می رود.
اکثرا به نیل لوجودس علاقه داشتم. حدود دوازده سال قبل ، فوراً بعد از تمام کردن تحصیلم در دانشگاه حقوق، به اتاق دادستانی رفت. آن زمان ۲۹ سال داشت و کوتاه بود، با موهای کم و کمی شکم. دندانهایش باعث میشدند دهانش را مثل چمدانی پر از ابزار محکم ببندد؛ این باعث میشد چهرهاش عصبانی و تنگ شود. همیشه منتظر میماندم تا وقتی وارد میشدم تا آن چهره عصبانی را در مقابل هیئت منصفه نبینم. هیچکس آدم عصبانی را دوست ندارد، اما او هم قصد نداشت تا این حالت را اختیاری نشان بدهد. در جلوی میز هیئت منصفه میایستاد، کلهاش را تکان میداد و لبخندهای مصنوعی را روی لبش قرار میداد، گویی هر یک از اعضای هیئت منصفه را مسخره میکرد تا علیهش رأی دهند. در محل کار، لوجودس کمی زبر و چاپلوس بود و همواره دست به دستش میافتادند. سایر دستیاران دادستانی به مداومت او را به تمسخر می گرفتند
ولی لوجودس به این وضعیت خاتمه داد و ارتباطش را با تمام کارکنان رعایت کرد، از جمله پلیسها، کارمندان، منشیها، و حتی افرادی که جسارت مستقیم اهانت به دادستان نداشتند. بعد از تماشای کارتون سیمپسون ها و دیدن شخصیتهای خندهدار فیلم، به او می گفتند هزاران اسم برایش انتخاب کردهاند؛ اما من هیچ مشکلی با نام “لوجودس” نداشتم. او شخص معصومی بود که با حسن نیت، زندگی مردم را به هیچ عنوان آزار نمیرساند و هرگز از این موضوع ناراحت نمیشد؛ به نظرم او فقط به دنبال تقابل با آدمهای بد بود. این استدلال یک دادستان است: «آنها آدمهای بدی هستند و منظورم این است که باید از آنها حسابکتاب بگیرم.» لوجودس اولین شخص نبود که خودش را با این حرف فریب میداد. من او را بخاطر شخص شرافتمند و محترم میپذیرم، شاید حتی دوستش داشته باشم به خاطر ویژگیهای منحصر به فردش، مانند تلفظ سخت نامش یا دندانهای روبهجلویش. اگر هر یک از همسالانش این مشکلات را داشتند، پدر و مادرشان بایستی هزینههای زیادی را برای درمان این موارد پرداخت میکردند. من از جابجای پوزخنده و طمعآلودی او لذت میبردم. در حضور این فرد، من تعداد زیادی ویژگی خوب مشاهده میکردم، به عنوان مثال، عزم راسخ او در مواجهه با ناملایمات زندگی. واضح بود که او از قشر ضعیف جامعه بوده است و برای دستیافتن به چیزهای ساده و ضروری در زندگی، تلاش فراوانی کرده است. به نظر میرسد که تنها از این دیدگاه، ما شبیه به یکدیگر بودیم.
متوجه شده بودم که این اتفاق زود یا دیری رخ میدهد و او نهایتاً جای من را میگیرد. آن روز، هیئت منصفه در اتاق حاضر شبیه یک فروپاشی لشکری حضور یافتند، حدود سی نفر از مردم و زنان که به اندازه کافی باهوش نبودند تا راهکاری برای رهایی از زنجیرهای بندگی پیدا کنند، خودشان را با زور در میز و صندلیهای مدرسهای با دستههای شکافته به شکل جای دادند. آنها حرف خود را میزدند و خودشان را آثار برجستهای میبینستند، در حالی که چند ماه است که درگیر این کار هستند و درک کردهاند که برنامه چه گونه پیش میرود. آنها به دروغ متهم میشوند، با اشاره به یک فرد و سپس او را متهم میکنند. روند کار هیئت منصفه شامل محاکمه و دادزرسی نبود، هیچ وکیل یا قاضی حضور نداشت، بلکه بازیگر اصلی دادستان بود.
آنها باید این موضوع را مورد بررسی قرار دهند. اگر شواهد کافی وجود داشته باشد، آنها به دادستان اجازه میدهند که کیفرخواست صادر یا اقدام به اعلام جرم کند و متهم را مورد بازجویی قرار دهد. در واقع، هدف اصلی آنها این است که با ارائه شواهد کافی، دادستان را قانع کنند تا متهم را به دادگاه ارجاع دهد؛ در غیر اینصورت، دستور عدم تعقیب صادر شده و پرونده بسته میشود. در عمل، این اتفاق به ندرت رخ میدهد؛ بیشتر اعضای هیئت منصفه اقدام به اعلام جرم میکنند. اما چرا آنها این کار را انجام نمیدهند وقتی که فقط یک روی سکه را مشاهده میکنند؟
در مورد لوجودس، من حدس میزنم که هیئت منصفه میدانست که امروز قطعاً قضیهای ندارد. با این شواهد قدیمی و ناقص، نمیتوان حقیقت را فهمید. بیش از یک سال و دوازده ماه از زمانی که بدن پسربچه چهارده ساله در جنگل پیدا شد میگذرد؛ با سه ضربه چاقو به سینهاش، به نظر میرسد کسانی بودند که بدن او را زخمی کرده بودند.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست