دانلود کتاب روی ماه خداوند را ببوس

من کتاب مقدس پارسی را خواندم فکر کنم عاشق شده باشد با این حال، فکر نمی کنم خودکشی اش ربطی به عشق او داشته باشد.

شاید به این دلیل خودکشی کرد که درک او به اوج عشق نمی رسید. کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور است.

دانلود کتاب روی ماه خداوند را ببوس

یک ارکیده صورتی بخرید و آن را در صندلی عقب ماشین خود پرتاب کنید. دارم میرم فرودگاه خورشید در آسفالت جاده کرج غروب می کند. دو سالی بود که با هم زندگی می کردیم که مهرداد پارسال رفت آمریکا.

در دانشکده فلسفه دانشگاه تهران ثبت نام کرد. مهرداد آنقدر برای دوست قلمش نامه نوشت که پارک عاشق او شد. مدرسه را رها کرد و به آمریکا رفت. او را برای مدت طولانی تعقیب کرد.

من مهرداد را فراموش کردم. حتی وقتی مادرش تماس گرفت و به من گفت که باید به فرودگاه برود، سلام او به مغزم فشار زیادی وارد کرد.

سعی کردم تمام جزئیات صورتش را به خاطر بسپارم. از بزرگراه پیاده شدم و بدون فکر به سمت جاده فرودگاه حرکت کردم.

خاطرات مدرسه در ذهنم زنده می شود. میز چوبی که من و مهرداد نشسته بودیم شلوغ بود.

شعری که با تیغه چاقوی عباس نوشته شده است. بیشتر اشعار عاشقانه را حافظ سروده است که هرگز معشوق خارجی نداشته است. مهرداد هرگز سر میز شام برای عشق واقعی اش شعر نمی گفت.

تمام روابط عاشقانه او حاصل تخیل بود. من تنها کسی بودم که این فکر را می کردم. بچه‌های کلاسش فکر می‌کردند که او چیزهای زیادی دارد.

ولی میدونستم مهرداد حتی جرات نگاه کردن به دختر رو هم نداره چه برسه به اینکه عاشقش بشه. اما من چندان مطمئن نیستم که او دوست دختر آمریکایی خود، جولیا، را در روز جمعه دید.

او اخیراً به سرودن شعر نیز پرداخته است. او از بنکس که بهتر از ما انگلیسی صحبت می کرد، خواست که شعر هایش را برای ما ترجمه کند. سپس آنها را نزد جولیا فرستاد.

یک روز که با چاقو روی میز چوبی چیزی حک می کرد، معلم ریاضیش آقای کوهی او را دید و گنجش را به طرفش پرتاب کرد.

سپس مهرداد با عصبانیت به سمت او رفت و دفتر خود را روی نوشته های آقای کوهی گذاشت تا او آن را نبیند.

وقتی معلم دفترچه را برداشت، ضربه ای به سر و صورت مهرداد زد و او را از کلاس بیرون انداخت.

همه بچه های کلاس توانستند نوشته روی میز را بخوانند. مهرداد می نویسد:

دست خط بد: دوستت دارم

صدای آرامی از بلندگوی اتاق انتظار فرودگاه آمد. پرواز 352 بریتیش ایرویز قرار است ظرف چند دقیقه در فرودگاه مهرآباد به زمین بنشیند.

مسافران پرواز 941 به فرانکفورت باید برای دریافت کارت پرواز خود به شماره 6 مراجعه کنند. از مسافران پرواز 511 به آتن خواسته می شود تا به دروازه 3 بروند تا آخرین بار سوار هواپیما شوند.

واقعا از این هیاهو خسته شدم کف پوش پلاستیکی پارکت در اتاق انتظار فرودگاه می درخشد. مردم طوری راه می روند که انگار نمی خواهند بلغزند.

دختر بچه ای که ماسک و روسری بر سر دارد به دنبال مادرش می رود. مرد سیگاری روشن می کند و دیوانه وار به دنبال کبریت می گردد.

هواپیما در حال فرود است. هواپیما بلند می شود. اعداد و حروف روی تابلوی جلوی من با سرعت عجیبی می چرخند و سپس می ایستند.

آنکارا تهران 759. از خودم می پرسم. آیا خدا وجود دارد؟

صدا دوباره در سالن فرودگاه پیچید. به زودی یک هواپیمای مسافربری ایران ایر آنکارا را ترک می کند

فرودگاه مهرآباد جمعیت برای دیدن مسافران به جلو می روند. من یک ارکیده دارم

برای جلوگیری از له شدن آن را در دست بگیرید. در بین مسافران متوجه مهرداد شدم. او یک کت چرمی قهوه ای، شلوار جین آبی روشن، عینک دودی و حالتی جدی به تن دارد.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …