این کتاب زندگی مردی یونانی را به تصویر می کشد که برای کار در یک معدن ذغال سنگ راهی جزیره ای به نام کرت می شود حال در آن جا با پیرمردی مرموز آشنا می شود . کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس است .
دانلود کتاب زوربای یونانی
- بدون دیدگاه
- 987 بازدید
- نویسنده : نیکوس کازانتزاکیس
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 438
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : نیکوس کازانتزاکیس
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 438
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب زوربای یونانی
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب زوربای یونانی
وقتی ده سال پیش یکی از نشریات ترجمه برخی از آثار معروف نویسنده بزرگ یونانی، نیکوس کازانتزاکیس را به من پیشنهاد داد، پس از خواندن پنج یا شش اثر این نویسنده، به طور موقت سه اثر از شاهکارهای او را انتخاب کردم: “زوربا یونانی”، “آزادی یا مرگ” و “مسیح”. اما با توجه به تمایلم به شخصیت زوربا و همچنین مشکلات موجود در ترجمه فارسی آثار، مدتی ترجمه “زوربا یونانی” را به تعویق انداختم و به سراغ “آزادی یا مرگ” و “مصلوب. مسیح” رفتم. به نظرم کافی بود که این دو اثر را با موفقیت منتشر کنم تا بتوانم موفقیت خود را ثابت کنم. من با انتشار این دو کتاب، حداقل برای خوانندگان علاقهمند کتب، مانند خودم، مطمئن بودم که هر دفعه در تیراژهای بزرگ با استقبال خوبی روبرو خواهم شد و هماکنون هر دو کتاب در ویرایش چهارم خود به چاپ رسیدهاند. طبق توافقی که با انتشارات خوارزمی داشتم، این نسخه جدید ترجمهام عرضه شده است و در واقع یک تجدید نظر از ترجمه قبلی منتشر شده و همچنین یک ترجمه جدید از “زوربا یونانی” نیز منتشر شده است. من ترجمهام به زبان اسپانیایی را در واقع به دلیل علاقهای که به خود کتاب داشتم و همچنین به دلیل ارتباط روحی و فکری خاصی که با شخصیت زوربا داشتم، تکمیل کردم. حال میخواهم به مسائلی اشاره کنم که نشاندهنده نزدیک بودن من به این قهرمان کتاب است.
من دارای این روحیه اپیکوریسم هستم – یک هیجان قوی که در توانایی قرار دارد. من همانطور که زندگی پر از چالشها و دشواریها را نمیپذیرم، از سختیها به عنوان بخشی از زندگیام شادی میکنم. حتی در کمترین موارد مثل خوردن یا لباس پوشیدن، جذابیت و سرزندگی خود را حفظ میکنم. فراموش کن هفت سال پیش در یوسفآباد زندگی میکردم، هفتهای یک یا دو شب مهمانی خصوصی برگزار میکردم و هنرمندان و دوستان هماندیشم را دور هم جمع میکردم. او آواز میخواند و وقتی وضعیت تقلب آمیز میشد، با اعتماد به نفس شروع به رقصیدن میکرد و در حین رقص چیزی را گفت که نمیتوانست با کلمات ابراز کند. با من رفته و صبح از ما خواسته شد تا به تمام شب در جشن عرفانیمان با هم بمانیم. یادم میآید یک روز یک غریبه از شهر ما به محله من آمد و از همسایگان درباره خانهام پرسید. هر عصر همسایه نزدیکترین از او سؤال میکرد که کی بز است و او آواز میخواند و پاسخ میداد. این رفتار باعث تعجب همسایه من شد، زیرا او هیچ اطلاعاتی از وضع من نداشت.
چند سال پیش با دوستان زن و مرد به کافه سرداب رفته بودیم. در این فضای محدود، به قدری شور و اشتیاق نشان دادم که بعضی افراد در میزهای اطراف به تماشای نشانههای روحانی من پرداختند. وقتی در حال خروج بودم، بایستی از راهرو باریک و طولانی عبور کنم، مشاهده کردم که یک زن و مرد پشت یک میز کوچک نشستهاند و خود را افشاء نکرده بودم که آقا به من گفت تا چند دقیقه کنارش بنشینم و زن خارجی را دوست دخترش معرفی کرد. بعد اظهار کرد: “این خانم آمریکایی 9 ماه در ایران زندگی کرده و تقریباً به همه مراسم و جلسات ایرانی حضور داشته است.”
من یک زن آمریکایی را همراه خود به پیست رقص بردم و وقتی رفت، ازش تشکر کردیم و بوسیدیم. این خاطره را هرگز فراموش نخواهم کرد. مدتی بعد از نیمه شب، هنگامی که کافه بسته شد، مسافران هر ماشین اصرار داشتند مرا از همرزمانم جدا کنند و ببرند، با قسم خوردن که هرگز این کار را نخواهند کرد. آنها حتی در زوربا یونانی این را ندیدند. چند سال پیش، من و خانوادهام به یکی از همان کابارهها رفته بودیم. در کافهای که ما بودیم، پیست رقص و ارکستر و زوجها بودند که بیرون آمده و در وسط پیست رقص میرقصیدند. من یکی از دوستانم را به رقص دعوت کردم – مثل زوربا، که وقتی خونش شروع به جوشیدن میکند، چنگش را در میآورد یا شروع به رقصیدن میکرد – و بعد از نیم ساعت متوجه شدم که محل رقص برای هر دومان آزاد است.