این کتاب ارزشمند تاریخ کشور عزیزمان ایران را در قالب داستان به طرز شکفت انگیزی به تصویر می کشد. کتاب سرزمین جاوید اثر ماریژان موله ، رومن گیرشمن و ارنست هرتسفلد می باشد.
دانلود کتاب سرزمین جاوید
- بدون دیدگاه
- 193 بازدید
- نویسنده : ارنست هرتسفلد , رومن گیرشمن , ماریژان موله
- دسته : داستان , بیوگرافی , تاریخی
- زبان : فارسی
- صفحات : 647 + 636 + 625 + 614
- بازنشر : دانلود کتاب
- 4 جلد کامل قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : ارنست هرتسفلد , رومن گیرشمن , ماریژان موله
- دسته : داستان , بیوگرافی , تاریخی
- زبان : فارسی
- صفحات : 647 + 636 + 625 + 614
- بازنشر : دانلود کتاب
- 4 جلد کامل قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب سرزمین جاوید
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب سرزمین جاوید
در آفتاب طلوع، دختر جوانی با قد بلند و فرماندهی ایستاده بود در دامنهای از تپهها کنار دریاچه، زیر سایه درختان زیتون، و در حال تماشای نزدیک شدن یک کشتی بود. آن کشتی توسط چند گوزن که در خشکی کنار دریاچه به آرامی در حال راه رفتن بودند ، کشیده میشد و آواز زیبای یک زن از درون آن بر میآمد؛ آوازی که به لحن شاد و خوشایند خوانده میشد: “ای جان من، بیا به کوه بریم و از گاو مان شیر بگیریم و سپس روی چمن های سر سبز بنشینیم.” دختر جوان، هنگام نگاه کردن به نزدیک شدن کشتی، با خود گفت: “امروز ایرانبان پر از شادابی است و این زیباییها را ترانه میسراید.” حدس دختر جوان صحیح بود، زیرا در آن روز، ایرانبان واقعاً پر از شادابی و نشاط بود و مردمش میدانستند که هنگام شادابی ایرانبان، ترانه میخوانند.
ایران بان زنی بلند و زیبا با گیس های طلایی بود که به همراه چوب درختی شبیه گز در دست، سلطنت بر کشوری وسیع با دویست هزار نفر ساکن، میکرد. کشور او از یک سو به نام “سيلك” و از سوی دیگر به نام “نیک” به دریاچهای محدود میشد و ایران بان همواره با کمک گوزنها از سوی آب سفر میکرد. یک روز، در حین سفر، او به دختر جوانی با گیسوی طلایی برخورد کرد و با فریاد “روح… روح… روح”، برای جذب توجه او تلاش کرد. زاب، پسر جوانی که در کشتی بود، پس از شنیدن فریاد دختر به شدت خود را به او معطف کرد و پرسید آیا واقعاً او را میخواهد؟
زاب اشتباهی را اعتراف کرد. وی گفت: “بله مادر، دست خود را بر روی بازوی من گذاشتید. شما هستید و من مشتاقم که به شما وفادار باشم.” او نشان داد که محبت مادری میتواند از او خواستههای عجیب و غریبی داشته باشد، اما عشق و وفاداری او به مادرش بیشمار بود.
زاب به رود گفت: “هر چی بخوای بخور، منم دوس دارم.”
بعد رود به زاب گفت که امروز صبح میدونست که زاب میاد، بنابراین چند ماهی از دریاچه گرفته و دعوتش کرده که به خونه شون بیاد تا براشون ماهی کباب کنه.
زاب هم به ایران بان گفت که مادرش داره میاد خونه برای خوردن ماهی. بعد از این حرف، خودشم و همراهش دختر جوون به سمت خونه حرکت کردن.
آدمایی که همشون قد بلند و موهای طلایی داشتن، جمع شدن تو ساحل دریاچه تا ایران بانو ببینن. وقتی میخواستن باهاش حرف بزنن، دستشونو رو شانش یا بازویش میذاشتن و اون هم وقتی حرف میزد، دستشونو رو شانه یا بازوی اونا میذاشت و گاهی هم قاقا میخندید.
کسی که به دنبال تشخیص پادشاه و اتباعش بود، نتوانست پادشاه ایران را از اتباعش تشخیص دهد مگر از روی چوبی که ایران بان به دست گرفته بود. زوجی دربارهی سفر ایران بان به او سؤال میکردند و میخواستند بفهمند که در سفر به شمال دریاچه چه دیده و چه کرده است. ایران بان میگفت: “در شمال دریاچه و شمال ایران چیز تازهای ندیدم، شیرها همچنان به گوزنها حمله میکنند، و فیلها در جنگلها سراسر میگردند و صدایشان تا اذانم میرسید. ملت هم پاسخ دادند که در این سال غاز در آن مکان خیلی زیاد بوده و هر فرد در کل شب میتوانست بالای 100 تا غاز بگیرد.” آقایی از ایران بانسوال کرد آیا درست است که میان گوزنهای شمال مریضی رخ داده و بالای هزاران گوزن تلف شده اند؟
ایران بان اظهار کرد که شایعه مربوطه دارای اطلاعات صحیحی است، اما به صورتی کاملا متفاوت موردنظر است. یک زن نیز اظهار کرد که از این بابت نگرانی دارند که گوزنهای آنها ناراحت شده و بمیرند. ایران بان توصیه کرد که به منظور پیشگیری از ناراحتی گوزنها، آن ها را از دریاچه دور کرده و به کوه منتقل کنید. زن با اشاره به مشکلات موجود ابراز کرد که این تدابیر بدون مشکل نیست، زیرا در کوه، گوزنها و گاوها همدیگر را قبول نمیکنند.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست