دانلود کتاب سه شنبه ها با موری

موضوع این کتاب زیبا و دوست داشتنی بیانگر ارتباط یک استاد و شاگردش می باشد که نویسنده آنرا به طرز فوق العاده ای به تصویر می کشد . کتاب سه شنبه ها با موری اثر میچ آلبوم است .

دانلود کتاب سه شنبه ها با موری

به عنوان یکی از صد‌ها دانشجوی جوان در یک بعدازظهر گرم در پایان فصل بهار در محوطه چمن اصلی دانشگاه نشسته بودیم . همه با ردای بلند و لباس‌ های نایلونی آبی رنگ بر روی صندلی‌ های چوبی نشسته و به سخنرانی‌ های طولانی با بی حوصلگی گوش می‌ دهیم . پس از پایان مراسم ، با پرتاب کلاه‌ های خود به هوا ، رسماً فارغ التحصیل می‌ شویم و از دانشگاه براندایس در والتهام ، ماساچوست ، فارغ التحصیل می‌ شویم . برای بسیاری از ما ، این تجربه شبیه به دوران کودکی تازه‌ ای است .
مدت کوتاهی پس از پایان مراسم ، موری شوارتز ، استاد محبوبم را می خواهم پیدا کنم و قصد دارم او را با اولیا خودم آشنا کنم . موری قدی به نسبت کوتاه دارد و اگر بخواهم بی اغراق راجب او توضیح دهم به اینگونه است که باد می تواند او را به سمت هوا بلند کند . استاد مورد علاقه من موهای نقره‌ای کم‌پشتی دارد ، گوش‌ هایی بزرگ ، و دندان‌ های نامنظم و تارک همه به وضوح معلوم هستند .
خنده‌ اش به اندازه‌ ای است که گویی اولین لطیفه جهان را برایش تعریف می‌ کنند . او به پدر و مادرش می‌ گوید که در تمام کلاس‌ های او حضور داشته است و اظهار می‌ کند : ” شما پسری بسیار ویژه دارید ، من از این تعریفات زیاد ناگهان صورتم به رنگی مایل به سرخ در آمد خیلی خجالت کشیدم .” قبل از فارغ التحصیلی ، به استادش هدیه‌ ای تقدیم می‌ کند ، یک کیف دستی رنگ قهوه‌ای که نام استاد در قسمت جلو آن نقش بسته است . شاید به دلیل آن بود که نمی‌ خواست من را فراموش کند . استاد کیف را قبول می‌ کند و می‌ گوید : ” تو یکی از دانشجویان خوب هستی ، میچ . ” سپس او را در آغوش می‌ گیرد و بازوهای لاغرش را دور کمرش می‌ آورد . ارتفاع من از او بالاتر است و وقتی من را در آغوش می‌گیرد ، شرمسار می‌ شود ؛ چرا که از او بزرگترم .
به نظر می‌ رسد که من والد من پدر یا مادر او هستم و او بچه من . از من سوال می‌ کند که آیا تمایل دارم با او در ارتباظ باشم ؟ من بدون هیچ تردیدی و با افتخار به وی پاسخ می‌ دهم : بله ، البته … هنگامی که به عقب نگاه می‌ کنم متوجه اشک های  زیبایش می شوم که بطور فوق العاده ای به پایین سرازیر می شوند . در فصل تعطیلات سال ۱۹۹۴ میلادی ، حکم مرگ استاد صادر شد . با مروری به گذشته ، موری خیلی وقت‌ها قبل از این زمان فهمیده بود که چیزی ناخوشایند در حال اتفاق افتادن است . از همان وقتی که دنس ( رقص ) نمی کرد ، به این مسئله پی برد .
موری ، استاد سابق من ، همیشه به شدت علاقه‌ مند به رقص بود . نوع موسیقی برایش اهمیتی نداشت ، آیا این راک اند رول بود یا بیگ بند یا حتی بلوز . وقتی موسیقی پخش می‌ شد ، موری عادت داشت که چشمانش را ببندد و با لبخندی شاد ، احساسات خود را با ضربات موسیقی هماهنگ کند و به حرکت درآورد . این عمل همیشه زیبا نبود ، اما برای او اهمیت داشت . حالا دیگر نگران نبود که همپا یا شریک مناسبی برای رقص پیدا نکرده باشد .
موری به تنهایی در حال رقصیدن بود . هر سه‌شنبه شب ، او در کلیسای میدان هاروارد حضور می‌ یافت و در مراسم رقص دلبخواه شرکت می‌کرد . محیط پر از نورهای چشمک زن و موسیقی قوی بود . موری ، با لباسی ساده شامل بلوز آستین کوتاه و شلوار گرمکنی سیاه و یک حوله دور گردن ، بدون هدف خاصی در میان دانشجویان قدم می‌ زد . او با هر نوع موسیقی که پخش می‌ شد ، از رقص لیندی تا جیمی هندریکس لذت می‌ برد و همچنان از یک حرکت به حرکت دیگر می‌ پرداخت . حضار نمی‌ دانستند که این موری ، دانشجویان را آرام آرام راهنمایی می‌کند او با تجربه است ، علاوه بر داشتن دکترای جامعه‌ شناسی ، نویسنده‌ ای توانمند کتب هم است .
آن افراد کم کم داشتند باور می کردند که او یه تخته کم دارد .
یک شب ، او قطعه ای از موسیقی تانگو آورد و گفت این رو پلی کنید . مثل افراد عاشق و پرشور دوران رم باستان با اشتیاق به طرف عقب و جلو می‌ رقصید . وقتی که رقصیدنش تمام شد ، تمام حاضران او را تشویق کردند . او ممکن بود برای همیشه در آن لحظه فروغ یابد . اما دیگر اجازهٔ رقصیدن به وی داده نشد .

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …