نویسنده در این کتاب سعی دارد داستان های کوتاه و کاربردی در رابطه با تقویت روحیه را به تصویر بکشد. کتاب سوپ جوجه برای روح اثر جک کنفیلد نویسنده و سخنران آمریکایی می باشد.
دانلود کتاب سوپ جوجه برای روح
- بدون دیدگاه
- 591 بازدید
- نویسنده : جک کنفیلد
- دسته : آموزشی , خارجی , داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 326
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : جک کنفیلد
- دسته : آموزشی , خارجی , داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 326
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب سوپ جوجه برای روح
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب سوپ جوجه برای روح
عظیم ترین بیماری انسان سل یا جذام نیست. بی تفاوتی و بی مهری و محبت به دیگران از بزرگ ترین بیماری های او محسوب می شود.
بیماری های جسمی انسان با دارو قابل درمان است، در حالی که تنها درمان بیکسی، ناامیدی و افسردگی عشق است. تعداد افرادی که در دنیا بر اثر کمبود غذا جان خود را از دست می دهند بسیار بیشتر از افرادی است که جان خود را برای کمبود غذا از دست می دهند.
دوست تلفنی
زندگی بدون دوستان مرگ بدون شاهد است. قبل از اینکه رای دادن را تمام کنم، ضرب المثل اسپانیایی به ذهنم آمد. که شماره را اشتباه گرفتم، تلفن چندین بار زنگ خورد و یکی برداشت، آیدا شماره را اشتباه گرفت
مرد این جمله را با صدایی خشک گفت و بلافاصله تلفن را قطع کرد. گیج و ترسیده دوباره با همان شماره تماس گرفتم. گفتم شماره را اشتباه گرفتی، همان صدا گفت و صدای قطع شدن گیرنده را شنیدم. تعجب کردم: این مرد از کجا فهمید که من شماره را اشتباه گرفته ام؟ در آن زمان برای اداره پلیس نیویورک کار می کردم. بهش خندیدیم
من مانند هر افسر پلیس دیگری با کنجکاوی و علاقه به این نوع کار بزرگ شدم. بنابراین برای بار سوم همین شماره را گرفتم. مرد گوشی را برداشت و گفت:
آیا شما دوباره؟ “بله، دوباره من هستم، اما تعجب می کنم که شما از کجا می دانستید که من قبل از اینکه کلمه ای بگویید، شماره اشتباهی گرفته ام؟”
خودتون حدس بزنید
مرد این را گفت و دوباره تلفن را قطع کرد.
در حالی که تلفن هنوز از انگشتانم آویزان بود، مدتی در سکوت نشستم و شماره مرد را گرفتم. او پرسید: تنها چیزی که به ذهن می رسد این است که … هیچ کس با شما تماس نمی گیرد.
هنوز حدس نزده اید؟
خیر
خوب، همانطور که حدس زدید، مرد این را گفت و برای چهارمین بار تلفن را قطع کرد. در حالی که با
خودم خندیدم و دوباره شماره اش را گرفتم. او از من پرسید :
حالا دیگه چی میخوای؟
لعنتی
هیچی فقط میخواستم سلام کنم
صبح بخیر ؟ برای چی ؟
بذار بهت بگم الان که دیگه کسی بهت زنگ نمیزنه فکر کردم شاید من باشم.
باشه سلام تو کی هستی
سپس موفق شدم این بار کنجکاو بود. به او گفتم من کیستم و از او خواستم به من بگوید که او کیست.
من آدولف هستم، من آدولف مت هستم، 88 ساله و بیست سال بعد.
هیچکس مثل امروز با شماره تلفن من اشتباه نکرده است! هر دو
17.
ده دقیقه با هم صحبت کردیم، آدولف، نه دوست یا آشنا.
او خانواده ای نداشت. همه عزیزانش مرده بودند. در ضمن طبق صحبت های ما.
متوجه شدیم که هر دوی ما یک چیز مشترک داریم: 40 سالگی.
در اداره پلیس نیویورک، آنها به عنوان اپراتور آسانسور کار می کردند. بیرون
معنی حرف ها و حرف هایی که در گذشته در مورد کارش می زد را فهمیدم.
او نه تنها به موضوع علاقه مند است، بلکه در مورد آن نیز دوستانه است. به او
پرسیدم آیا می توانم بعداً با او تماس بگیرم، او از این سؤال متعجب شد.
من پرسیدم :
چرا می خواهید این کار را انجام دهید؟
چون شاید بتوانیم تلفنی با هم دوست باشیم، میدانی، میدانی، مثل یک دوست قلمی هستی.
کمی مکث کرد و با صدایی که انگار دو قلب داشت گفت:
هیچ اشکالی ندارد که دوباره کسی را دوست داشته باشیم. روز بعد و روزهای بعد با آدولف تماس گرفتم.
گفتگوی ما کم کم دوستانه تر شد. وی به جنگ اشاره کرد.
جنگ جهانی اول و دوم، تراژدی هیندنبورگ و حوادث دیگر.
او به صورت تاریخی صحبت کرد. او مجذوب این گفتگو و استراق سمع شده بود. شماره تلفنم را به او دادم
شماره منزل و محل کارم را به او دادم تا با من تماس بگیرد. تقریبا هر روز با من تماس می گرفت.
این فقط مهربانی به یک پیرمرد تنها نبود. صحبت کنید
آدولف برای من بسیار مهم بود زیرا او نیز یک شکاف بزرگ در زندگی من بود.
این مورد بود. من در یتیم خانه ها و خانه های کودکان هستم
مهر پدرم را از من گرفته اند
دنبال پدرش می گشت. از کار و تحصیلاتم به او گفتم.
در پایان کار می خواستم شرکت کنم.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست