دانلود کتاب شاهزاده و گدا

این کتاب خواندنی داستان زندگی دو مرد را به تصویر می کشد که یکی شاهزاده و دیگری فقیری ژنده پوش است. کتاب شاهزاده و گدا اثر مارک تواین نویسنده آمریکایی می باشد.

دانلود کتاب شاهزاده و گدا

یک روز پاییزی در ربع دوم قرن شانزدهم، پسر جوانی در اولد لندن در خانواده ای فقیر به نام کنتس به دنیا آمد، اما والدینش نمی خواستند او را ببینند. در همان روز یک نوزاد انگلیسی دیگر در خانواده ای ثروتمند به نام تودور به دنیا آمد. پدر و مادرش خیلی او را می خواستند. تمام مردم بریتانیا می خواستند این کودک به دنیا بیاید. مدتها همه منتظر تولد او بودند، آرزوی تولد او را می کردند و از خدا برای او دعا می کردند، درست مانند زمانی که فرزندی از مادرش متولد می شود. همه از خوشحالی و هیجان دیوانه می شدند. مردم فقط پس از یک جلسه کوتاه در آغوش گرفتند، بوسیدند و تشویق کردند. همه دست از کار کشیدند و فقیر و غنی به طور یکسان با رقص، آواز و گرم کردن سر خود جشن گرفتند. این جشن و شادی چندین شب و روز ادامه داشت. خیابان های لندن در طول روز تماشایی بودند، بنرهای زیبایی از ایوان ها و پشت بام ها به اهتزاز در می آمدند و موکب های باشکوهی در خیابان ها راهپیمایی می کردند. با تاریک شدن هوا، شهر یک آتش‌بازی عظیم و تماشایی به راه انداخت، با عیاشی‌ها و خوش‌گذرانی‌ها که در هر گوشه‌ای میز می‌چینند. تمام انگلستان در مورد چیزی جز شاهزاده بچه ولز صحبت نکردند. او روی تختی از ابریشم و ساتن دراز کشیده بود، غافل از این همه شلوغی و سر و صدا، غافل از دربار و اشراف پیشرو. زنان موقری که از او مراقبت و پرستاری کردند. اما نوزاد دیگر، تام کانت، در چند پارچه کهنه دراز کشیده بود و هیچ کس از او سخنی به میان نیاورد جز خانواده فقیرش که از تولد او بسیار ناراحت بودند. چندین سال گذشت. لندن 1500 سال پیش تاسیس شد و در آن زمان کشوری بزرگ و معتبر به حساب می آمد. این شهر 100000 نفر جمعیت دارد که برخی آن را دو برابر این تعداد تخمین می زنند. کوچه‌ها و خیابان‌های آن، به‌ویژه منطقه اطراف پل لندن، جایی که شهرستان تام در آن زندگی می‌کرد، باریک، تاریک و متراکم بود. ساختمان تماماً از چوب ساخته شده بود و طبقه دوم از طبقه اول بزرگتر بود و هر چه خانه بالاتر بود عریض تر می شد. این خانه ها با تیرهای متقاطع محکم و ضخیم ساخته می شدند و فضاهای بین تیرها با مصالح ساختمانی مقاوم پر می شد. تیرها بسته به سلیقه صاحب خانه قرمز، آبی یا مشکی رنگ می شدند و این رنگ آمیزی به نمای بیرونی ساختمان جلوه جالب و زیبایی بخشیده بود. همه پنجره ها کوچک بودند. و شیشه الماسی شکل مانند دری لولایی می چرخید.
خانه ای که پدر تام در آن زندگی می کرد در انتهای یک بن بست ویران به نام اوفالن کورت، بیرون دروازه های مسافرخانه پودینگ بود. خانه کوچک و فرسوده بود، اما بسیاری از خانواده های فقیر شهر در آنجا زندگی می کردند. خانواده تام کانتی در اتاقی در طبقه سوم زندگی می کردند. پدر و مادرش چیزی شبیه یک تخت در گوشه اتاق داشتند، اما تام، مادربزرگ و دو خواهرش تخت خودشان را نداشتند، بنابراین بقیه زمین مال آنها بود، من می توانستم هر کجا که بخواهم بخوابم. در اتاق بقایای یک پتوی کثیف کهنه و چند حصیر کهنه و نامرتب وجود داشت که خانواده آن را تخت نمی‌گفتند، اما آنها را در روز در گوشه‌ای پیچیده می‌کردند و شب‌ها استفاده می‌کردند. بث و نان دختران دوقلو 15 ساله بودند. هر دو بسیار مهربان و خوش اخلاق بودند، اما کثیف و کهنه و بسیار نادان و نادان. مادرانشان هم مثل آنها بودند، اما پدران و مادربزرگ هایشان دو موجود کثیف و شرور بودند که در هر فرصتی به هر کسی که سر راهشان می افتاد غیبت می کردند و می کشتند. کانت دزد بود و مادرش گدا، پس این دو موجود کثیف همیشه یا مست بودند یا گرسنه. آنها موفق شدند کودکان را به گدا تبدیل کنند، اما در تبدیل آنها به دزد شکست خوردند. در میان دزدان و اهالی وحشتناک آن خانه، پیرمردی نجیب و روحانی زندگی می‌کرد که اصلاً شبیه آنها نبود، و او بود که پادشاه انگلیس از کلیسا بیرون کرد، اما مبلغ ناچیزی به او اختصاص دادم. این کشیش نیکوکار وقت گذاشت و گوشه گوشه فرزندان خانواده را جست و جو کرد و مخفیانه به آنها یاد داد که چگونه یک زندگی درست و شایسته داشته باشند. در آنجا آندریا به تام لاتین، خواندن و نوشتن آموزش داد و می خواست به دختران نیز آموزش دهد، اما دختران مورد تحقیر و تمسخر قرار گرفتند.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از واتس اپ یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …