کتاب شکر تلخ به قلم جعفر شهری محدودیت ها و چالش های زنان ایرانی را به طور خاص به تصویر می کشد .
دانلود کتاب شکر تلخ
- بدون دیدگاه
- 2,087 بازدید
- نویسنده : جعفر شهری
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 518
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : جعفر شهری
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 518
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب شکر تلخ
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب شکر تلخ
معرفی
اگر هدف از معرفی کتاب، روشن شدن علت تألیف آن بود، باید گفت که انسان حیوانی ناطق و اجتماعی است که سخن می گوید و این انعکاس اوست که زندگی بدون آن غیر قابل تحمل است و مثل یک کلمه در دهان صاحب، کلمه آنجاست، حتی اگر در جمع او باشد.
حتی اگر کالا خرید و فروش شده باشد، صاحب آن را تنها نمی گذارد.
می نویسم و حقیقت این است که گفتن و قرار گرفتن در میان غم دل های پرواز گره های درونی را می گشاید و سنگینی ها را آسان می کند و روح را آرام می کند.
اگرچه گاهی اوقات این راه حل تنها راه حل مشکل نیست
در صورت عدم درمان دردناک نیست، استرس اضافی باعث می شود که توده بالای توده باقی بماند. داستانی است که از آسیب به زبان و گفتار می گویند.
نیمه دزد پشت کارگاه جولاخا راه افتاد و به در مغازه جولاها نگاه کرد، جایی که داشت ریشه های پارچه تکشالا گرانبها را می بست.
این بالا و پایین و پانسمان آن، و در همان زمان با. او با تمام عجز و تکبر و سوگندهای اعلیحضرت تماشاگران را خطاب قرار داد و از آنها خواست.
هنگامی که خود را اسیر کرد، عنان جان خود را از نیش شیطانی او نجات داد.
محافظت دزد که این همه التماس و درخواست از جولا می شنود، به این فکر می کند که در چه کاری باید بکند
کار فردا و زبان جولا و چه زبانی می توان از زبان بوری استخراج کرد که آن را چنین می کند.
باعث ترس و وحشت می شود و باعث می شود همان شب به دنبال خود بگردید.
پس از اطلاع از راز جولا، او به عهده گرفت که از او مراقبت کند و از مغازه اش مراقبت کند.
آفتاب ظهر صبح طلوع می کند.
جولا این تکشالا را برای حاکم شهر بافته و پس از آراستن و خوشبو کردن آن، آن را در کیسه ای پیچیده و روی زمین گذاشت.
او از شخصی خواست که با گرفتن آن موافقت کند و در این هنگام دزد آمد و با قرار صحبت کرد و برای صدور حکم به دادگاه فرستاد.
بودن.
هنگامی که تکشال به عنوان یک حاکم ظاهر می شود، جولا او را می پذیرد و برای او ارزش زیادی قائل است.
پرداز و در پایان نظر حضار مجلس را می پرسد، چرا که اکنون بحث مصرف و جای آن است.
کاربرد آن را تعریف کنید.
اطرافیان هر کدام به حسب فطرت و اندیشه خود سخنی گفتند، یکی می پندارد که سزاوار پرده های حجره است و لایق هدیه کنج حرم است، اما
چون نظر هیچکدام با فطرت حاکم نیست، جولا دخالت می کند و می گوید البته و البته جان نثار که آن را می بافد.
با عرض پوزش، هیچ کس محاسن این موقعیت را نمی داند و اینجا بهترین مکان است.
حکم می کند و یکی برای شال کمر مناسب است و دیگری شایسته پوشاندن سر پر و دیگری شایسته پوشاندن سر پر و دیگری شایسته پوشاندن سر پر است و دیگری شایسته پوشاندن سر پر است و دیگری شایسته پوشاندن سر پر است.
در روزی که خداوند به فضل الهی پیوسته آن را در زیر دریا می ریزد، قابل مصرف است.
تنفس خود را گسترش دهید
نیازی به توضیح نیست که اگر دزد در آن زمان با جولا نبود، اتفاقات شب قبل و اظهارات و مشاهدات کنترل نشده اش را فاش نمی کرد.
به من بگو چه اتفاقی برای جولا افتاده است
چگونه زبان سرخ او را به یاد سرسبز، سبز و سرسبز می انداخت.
امروز، اگرچه هرگز در هیچ کاری که هیچ اختیاری برای انجام آن ندارم، از جمله وقایع فجیع و معروف، دخالت نکرده ام، اما جزء هیچ جامعه ای نیستم.
شیخ مرا پشیمان کرد و حتی پیرمگان میم در هیچ یک از مقوله ها و طبقات نامی نداشت.
من یک گاو خرمن کوب و یک اسب خرمنکوب بودم تا با مشت مزاحمم به او آسیبی نرسانم، بدون نیاز به دستمال.
اما با تمام این اوصاف، از آنجایی که این داستان برگرفته از وقایع گذشته نه چندان دور است، فقر و ادب ساکنان این سرزمین در نیم قرن پیش و امکان آن به آن دوران بازمی گردد.
جانبازان و نوادگانی هستند که وضعیت جدید را ادامه می دهند
یعنی تا جایی که یادم میآید، به غیر از تلاش برای امرار معاش و پر کردن آخور آدمهای اطرافم، توانایی درک زبان، درک زبان، فکر کردن و فکر کردن را نداشتم. او همچنین مقرر کرد که سر بدون درد باشد.
من به سازگاری فکری نرسیده ام، هنوز منتظر ترمیم دوران باستان و بازگشت اوضاع آشفته هستم.
خودسری ها و خودخواهی های آن زمان به دلیل کنده شدن برخی از تصاویر و صحنه های این داستان از گذشته حفظ شد.
دلهای نازشان باید از عجز مطلقشان در برابر زبان و قلمشان شوکه شود.
خواهش می کنم اجازه دهید از شما بخواهم و التماس کنم که کلمه ای را به زبان نیاورید که خوشایند این دسته از افراد نباشد.