دانلود کتاب صد سال تنهایی

درباره زندگی ۶ نسل از خانواده بوئندیا می باشد که در دهکده ایی زیبا به نام ماکاندو سکونت دارند. کتاب صد سال تنهایی نوشته گابریل گارسیا مارکز می باشد.

دانلود کتاب صد سال تنهایی

صد سال تنهایی رویداد بزرگ ادبیات آمریکای جنوبی در سال های اخیر است. این کتاب تقریباً در تمام زبان های زنده موفقیت بزرگی داشته است
دنیا ترجمه شده است. کافی است نظریات چند نویسنده و منتقد ادبی درباره این کتاب را بیان کنیم. ناتالیا گینزبورگ نویسنده معروف ایتالیایی را خواندم… صد سال تنهایی. مدتها بود که اینقدر تحت تأثیر یک کتاب قرار نگرفته بودم. اگر درست است که می گویند رمان مرده یا می میرد، پس بیایید همه بلند شویم و به این آخرین رمان سلام کنیم!» رونالد کریست، منتقد: همانطور که منتظر بزرگترین رمان آمریکایی بودیم، اکنون بهترین رمان را داریم. رمان آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی نوشته گابریل گارسیا مارکز این رمان یک شاهکار است جفری وولف منتقد مجله نیوزویک می نویسد: کتابی است که برای مدت طولانی با ما خواهد ماند. این منحصر به فرد، کاملاً جادویی و معجزه آسا است.” اگرچه جویس و کافکا اولین نویسندگانی بودند که مارکس
1. گابریل گارسیا مارکز
چاپ و انتشارات آرش
کارسیا مارکز گابریل
صد سال تنهایی
ترجمه بهمن فرزانه
با این حال، خودش می گوید: «وقتی برای اولین بار فاکنر را خواندم، به خودم گفتم به هر حال باید نویسنده شوم.دومین نویسنده ای که به شدت بر او تأثیر گذاشت کامو است. مارکس در مورد طاعون می گوید: “چقدر می خواستم”.
من نوشته ام
شهر خیالی مکوند و در کتاب صد سال تنهایی کمی شبیه به روستای آرکاتاکا در منطقه سانتا مارتا در کلمبیا است.
گابریل گارسیا مارکز در سال 1928 در آنجا به دنیا آمد. داستان خانواده بوئندیا بیشتر از داستان هایی نیست که مادربزرگش برای او تعریف کرده است. او داستان سرای بزرگی بود، صدایش مانند زمزمه ای از دنیایی دور بود که از آن سوی او شنیده می شد. برای گابریل گارسیا مارکز، این دنیا همان دنیای کودکی اوست. او دوران کودکی خود را در خانه پدربزرگ و مادربزرگش گذراند که مملو از ارواح، اسکلت ها و افسانه های گنج های مدفون است.
از دیوارها عبور کرده است.
در سال 1940 روستای زادگاهش را ترک کرد تا ادامه دهد
آموزش به مدرسه یسوعیان در بوگوتا می رود، اما نه تنها این مدرسه
ادامه نمی دهد، بلکه رشته حقوق را در دانشگاه نیمه کاره رها می کند.
روزنامه نگاری با چند داستان کوتاه درباره او در روزنامه شروع می شود
ال Specta در اطراف بوگوتا منتشر می شود. به عنوان نماینده این روزنامه
او به اروپا به شعبه رم در رم در مدرسه سینما اعزام می شود
کارگردانی را دنبال می کند اما در سال 55 که روزنامه
تعطیل می شود و مارکز هم به پاریس می رود. در پاریس در هتل
دختر بچه ای در کوچه کوچه زندگی می کند و شروع به نوشتن می کند.او هیچ ملکی ندارد و مبلغ قابل توجهی به صاحب هتل بدهکار است
است؛ وقتی صاحب هتل می بیند که چگونه دیوانه وار چیزهایی می نویسد
از او پولی نمی گیرد، در سال 1958 به کلمبیا برمی گردد و آنجا
گابریل، نوه سرهنگ خرینالدو، با نامزدش مرسدس ازدواج می کند
5. بوگوتا
6. ال اسپکتادور
7. کوجاس
2. آرکاتاکا
3. سانتا مارتا
4. کلمبیا
برای جیمی گارسیا اسکات
ماریا لولیسا الیو
مارکز که در پایان صد سال تنهایی با نامزدش مرسدس ظاهر می شود، بی تردید خودش است. در اینجا او روزنامه نگاری را از سر می گیرد. در سال 1961 روزنامه نگاری را رها کرد. ابتدا به مکزیک و سپس به اسپانیا می رود. و در حال حاضر نیز وجود دارد
زندگی می کند. آثار او عبارتند از: Shakh and Barg, 1955; هیچ کس به سرهنگ نمی نویسد، 1961; دفن ماماگرانده، 1962; ساعت بدیمان، 1962; صد سال تنهایی 13، 1967; داستان عجیب و غم انگیز اراندیرا و مادربزرگ سنگدلش 14. گابریل گارسیا مارکز در سال 1972 برنده جایزه ادبی رومولو گالگوس شد.
8. جرینیدو مارکز9. La Hojarasca
10. El Coronel no tiene quien le escriba
12. La mala hora 11. Los funerales de la Mama Grande
13. Cien anos de soledad
14. La Incredible y Triste Historia de la Candida Eréndira y de su Abuela desalmada. 15. رومولو گالیگوس
آمارانتا
خوزه آرکادیو دوم
گاستون (شوهرش)
آمارانتا و سولا
Aureliano (از Aureliano)
خوزه آرکادیو بوئندیا
اورسولا ایگواران (همسر)
ریکا (همسرش)
خوزه آرکادیو
آرکادیو
از Pilarternera)
سانتا سوفیا دلداری داد.
اورلیان دوم
فرناندا دل کارپیو (همسر)
خوزه آرکادیو
سرهنگ اورلیانو بوئندیا
17 اورلیانو
اورلیانو خوزه اثر پیلار ترنرا)
درمان های زیبا
رنا تا رمدیوس (روده)
اورلیانو
(از خانه یسیو بابلی)
سال‌ها بعد، وقتی سرهنگ اورلیانو بوئندیا در مقابل سربازانی که می‌خواستند به او شلیک کنند، ایستاد، بعدازظهر دوری را به یاد آورد که پدرش او را برای کشف یخ برده بود. در ساحل رودخانه ساخته شده است. آب رودخانه زلال بود و از روی سنگ های سفید بزرگی که شبیه تخم های حیوانات ماقبل تاریخ بود عبور می کرد. دنیا آنقدر جدید بود که خیلی هاچیزها هنوز نام نداشتند و برای نام بردن آنها باید انگشت خود را به سمت آنها نشانه می رفت. خود را در نزدیکی روستا قرار می داد و با صدای طبل و شیپور، روستاییان را با اختراعات جدید آشنا می کرد. آهنربا اولین اختراعی بود که به آنجا رسید. مرد کولی درشت هیکلی که خود را ملکیادس می نامید، با ریشی درهم و دستان گنجشکی، آنچه را هشتمین شگفتی کیمیاگران دانشمند مقدونی می نامید، با دو شمش فلزی از خانه به خانه معرفی کرد. داشت می رفت. مردم روستا که همه دیگ ها و تابه ها و انبرها و سه پایه ها روی زمین افتادند بسیار تعجب کردند. تخته‌ها با تقلای میخ‌ها و پیچ‌هایی که می‌خواستند بیرون بپرند، می‌ترکیدند. حتی اشیایی که مدت ها در خانه ها گم شده بودند دوباره پیدا شدند و او شروع به جستجوی شمش های جادویی ملکیادس کرد. “ملکیا دس کولی با لهجه غلیظی گفت که همه چیز زندگی دارد، فقط باید آنها را بیدار کرد.” خوزه آرکادیو بوئندیا، که تخیل بی حد و حصرش همیشه فراتر از معجزات، طبیعت و جادوگری بود، فکر می کرد که شاید بتوان از آن اختراع بی فایده برای استخراج طلا از زمین استفاده کرد.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …