این اثر در قالب داستان به بررسی تاریخ ایران، طرز فکر افراد و شکل گیری شخصیت ها از اواخر قاجار تا اوایل پهلوی می پردازد. کتاب طوبی و معنای شب اثر شهرنوش پارسی پور است.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
- بدون دیدگاه
- 175 بازدید
- نویسنده : شهرنوش پارسی پور
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 213
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : شهرنوش پارسی پور
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 213
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
پس از هفت سال خشکسالی، بارندگی ها سه روز ادامه یافت و طوبا با جارو به لبه حوض رفت و هفت سال گل خشک شده را تراشید و یک سطل آب در حوض ریخت.
حوض آبی درست کرد و برای آبیاری به باغ رفت. و زمین تشنه، مسحور رویا های آب، اکنون در برکاتش غرق خواهد شد. دو همسر حاج مصطفی بیوه 18 ساله را از پنجره تماشا می کردند.
پیرزن که عاقلتر و زیرکتر بود، از این فکر افتاد که چه اتفاقی می افتد اگر ناگهان حاج بیاید و بیوه نیمه جان را در برکه ببیند. زن جوان ساده لوح و کودکانه بود و می خواست با توبای خود حوض را تمیز کند.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
پیرزن پنجره را باز کرد تا طوبی را صدا کند. زن از کاری که می کرد دست کشید و رو به او شد. هوا گرم بود و اگر باران نمی بارید، بوی آن از صورتش پخش می شد. پیرزن گفت: تا نیمه پر نشوید.
اگر مردی بیاید، حاجی یا دیگری… طوبی لب هایش را فشرد و دوباره داغ شد. اما او دیگر نمی توانست این کار را تحمل کند. او بلند شد و به اطراف نگاه کرد تا جایی که می توانست تمیز کند.
این دیگر ممکن نبود. طوبا آب باقیمانده در لگن را داخل سطل و کاسه ریخت، سپس جارو، سطل و کاسه را از حوض بیرون کشید و به بیرون رفت تا پاهایش را زیر باران شدید بشوید.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
او وارد اتاق شد و می دانست که زنان هنوز او را تماشا می کنند. در را بست و پرده ها را کشید تا از کنجکاوی زن محافظت کند. وقتی پیراهنش را در آورد، متوجه شد که پوشیده از گل و لجن است.
لباس حمامش را آماده کرد، چادر و شالش را پوشید و کیفش را برداشت و بیرون رفت. در اتاقش را قفل کرد و به سمت در ورودی خانه رفت. زنان حاج مصطفی دوباره به سمت پنجره دویدند.
پیرزن پنجره را باز کرد و پرسید توبا کجا میرود؟ زن جوان گفت که به حمام می رود و اگر زهرا آمد به او بگوید دنبال او بیاید. زن حاجی می خواست چیزی بگوید.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
او از شوهرش دستور گرفته بود، اما جرات نداشت آن را با صدای بلند بگوید. و همانطور که توبا از در بیرون رفت، مطمئناً می دانست که باید از شوهرش عذرخواهی کند.
باران خوبی روی سرش بارید. وقتی به حمام رسید، از همه طرف پرده سیاهش آب می چکید. طوبا ناراضی و بی حوصله نبود. باران از روز اول شادی او را به ارمغان آورده است.
در طول چهار سال سختی که در خانه شوهرش گذراند، یکی از ملامت های همیشگی او خشکسالی بود. شوهرش، حاجی محمود خان، از سوی او متقاعد شده بود که حضور آن زن در خانه اش با خشکسالی مرتبط است.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
در ابتدا زن نتوانست معنای این اتهام را بفهمد. او عادت نداشت خود را موجودی نفرین شده ببیند. او نقل می کند که در سن نه سالگی پدرش حاجی ادیب از سفر مکه بازگشت و در زیر سنگر طلای خانه خدا برای او دعا کرد.
عمر او به اندازه عمر نوح خواهد بود. یاد پدرش، مردی به بزرگی دنیا، برایش عزیز بود. پدرش مردی بلند قد و همیشه سر به زیر و چشمانی تیزبین و دقیق بود و از علم او را ادیب می گفتند.
و پدرش این را از روزی می دانست که تووا توانست بین دست چپ و راستش تمایز قائل شود. مادرش زنی بی سواد بود. او بارها به او و دیگران یادآوری می کرد که استادشان ادیب است و منظور ادیب حکیم بسیار بزرگ بود.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
شش هفت ساله بود که انگلیسی ها به خانه شان آمدند. هیچ کس تا به حال یک انگلیسی را ندیده است. مرد انگلیسی تا به حال به خانه کسی نرفته بود، اما به خانه ادیب آمد.
او بعداً به حقیقت پی برد. یک مرد انگلیسی سوار بر یک اسب چهارپایه در جاده خاکی بود که پدرش به او گفت که از یک طرف جاده به طرف دیگر رد شود.
مرد انگلیسی شلاقش را بلند کرد، ضربه محکمی به صورت مرد زد و به فارسی شکسته گفت: «ای احمق، ای احمق» و رفت.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
اسدالله قصاب که جلوی مغازهاش گوشت را روی بیخ حک میکرد، با چاقوی خود دوید و حدود ده قدم به دنبال مرد انگلیسی رفت.
او گفت: «نصره، این مبتذل است» و سپس او و بازرگان دیگری ادیب را از گل و لای بیرون کردند و با تعجب به آثار شلاق روی صورت او خیره شدند و حاجی را شکنجه کردند که من را رها نکرد.
تا مرگ بازرگانان دور حج جمع شدند و منتظر او بودند. البته اگر در آن زمان حج دستور قیام می داد، مردم شروع به راهپیمایی می کردند.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
اما مشکلی که حاج هرگز توضیح نداد این بود که در آن زمان مشغول حل یکی از معماهای ملاصدرا بود. او می خواست شب با دوستانش بنشیند و متوجه اسب نشد.
حالا که کم کم هوشیاری اش به خیابان برگشت، مردمی را دید که اطرافش بودند و شلاق های انگلیسی چشمانش را قرمز می کردند.
او می خواست چشمانش را با دستمال بپوشاند تا باد از آن خارج نشود، اما نمی توانست این کار را در ملاء عام انجام دهد.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
او فریاد زد که به تصویر کشیدن آن در یک داستان به معنای احمق کردن انگلیسی ها است و تصمیم گرفت که آن را ترک کند. بازرگان ساکت نیز به دنبال او رفت.
بعد از پنج یا شش قدم برگشت و به آنها اطمینان داد که آن انگلیسی را جلوی چشمشان شلاق می زنند، اما بهتر است سر کارشان برگردند و خودش هم با عجله رفت .
و مطمئناً، با هر قدمی، خشم شدیدی در وجودش ریشه میگرفت. هنگامی که به خانه مشیرالدوله رسید، مانند پارچه ای سرخ بود که در یک لحظه سفید شد و به رنگ اصلی خود بازگشت.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
خادمان مشیرالدوله که از آمدن میهمان ناخوانده و اتفاق غیرعادی ترسیده بودند، ادیب را به اتاق پذیرایی مشیرالدوله بردند. اینجا خشم ادیب با تلخی اختلاف آمیخته شد.
تالار مشیرالدوله با فرش هایی به سبک غربی چیده شد. مبل هایی با پشت بلند و حاشیه دار در اطراف اتاق قرار داده شده بود. دیوارها با تصاویری از کوه های سوئیس و شهرهای اروپایی نقاشی شده بودند.
خانه دارای برق و چهار سایبان چراغ کوهستانی بود که تمام خانه را روشن می کرد. حاجی معاذب لبه مبل نشست و با گذشت زمان خشم جایش را به حالت بی حسی و خستگی می داد.
دانلود کتاب طوبی و معنای شب
بالاخره صاحب خانه وارد راهرو شد و بابت تاخیرش عذرخواهی کرد. در حالی که ادیب ناامیدانه به دنبال کلماتی برای توصیف داستان می گشت، چای می نوشیدند و شیرینی می خوردند.
او چهره ناله و ناله دهقانی را نداشت و جنگجوی هم نبود که وقتی خودش مجبور بود بجنگد شکایت نمی کرد.
او گفت که ارکان پادشاهی ها و ملت ها بر دوش بزرگان استوار است و علما جزء این مردان هستند و بدون آنها چرخ می ایستد، رعایا نافرمان می شوند و هرج و مرج پیش می آید. .
مشیرالدوله همه آنچه را که می گفت با علاقه بررسی کرد. حاجی متواضعانه و تحقیرآمیز به انگلیسی صحبت می کرد. با صدایی لرزان و دستانش گفت که خودش را بزرگ یا ثروتمند نمی داند.