این کتاب روایتگر زندگی دلقکی به نام هانس است که از یک خانواده مرفه می باشد ولی روز به روز وضع مالی اش ضعیف تر می شود. کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل نویسنده آلمانی است.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک
- بدون دیدگاه
- 1,027 بازدید
- نویسنده : هاینریش بل
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 273 + 161
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : هاینریش بل
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 273 + 161
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب عقاید یک دلقک
- کتاب اورجینال و کامل
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب عقاید یک دلقک
هر کسی که در مورد آن نشنیده است، آن را خواهد دید.
و اگر در مورد آن نشنیده اید، خواهید دانست.
وقتی به بن رسیدم، دیگر غروب بود، سعی کردم اجازه ندهم که ورودم به ترتیبی انجام شود که طی پنج سال خانه از خانه ای به خانه دیگر منتقل شود و به شکل خودکار در آمدم. آن را از جیبت بیرون بیاور، بلیطت را بگذار، برو کیوسک، روزنامه های عصر بخر، ایستگاه را ترک کن و سوار تاکسی شو، پنج سال است که از جایی نقل مکان کردم و تقریباً هر روز به جایی رسیدم، صبح می روم بالا. و از پلههای ایستگاه پایین میروم و عصر از پلههای ایستگاه بالا و پایین میروم. از آنجایی که ماری مرا ترک کرد تا با مارتیکا سویفتر، یک کاتولیک، ازدواج کنم، این ترتیب را خودکار میدانستم. این برنامه بدون از دست دادن بی تفاوتی در اندازه گیری فاصله بین ایستگاه قطار و هتل، از هتلی به هتل دیگر، مکانیکی تر شده است. در ایستگاه قطار ترازو وجود دارد.
تاکسیمتر دو نقطه سه و چهار نقطه پنجاه از ایستگاه قطار
وقتی ماری دور است، گاهی ایستگاه قطار و هتل را اشتباه میگیرم.
آنها را گیج میکنم، در دفتر هتل دنبال بلیط میگردم یا از کارگران راهآهن شماره اتاقم را میپرسم. من یک دلقک هستم، رسما حرفه ام به نام بازیگر طنز است، مالیات شرعی ندارم، بیست و هفت ساله هستم و نام یکی از برنامه های من حرکت و ورود قطار است، تا آخر در پایان تماشاگران خروج و رسیدن را اشتباه می گیرند. این پانتومیم تقریباً خیلی طولانی است و از آنجایی که من آن را اغلب در قطار تکرار می کنم، بیش از ششصد حرکت وجود دارد و من باید رقص را حفظ کنم. مغز من. باید جستجو کنم، پیدا کنم، از پله ها بالا یا پایین بروم تا به قطار برسم، در حالی که تنها کاری که باید انجام دهم این است که به اتاقم بروم و برای نمایش آماده شوم. خوشبختانه بیشتر هتل ها من را می شناسند. در طول پنج سال، ریتم و نظمی پدیدار می شود که به هم ریختن و نادیده گرفتن آن دشوارتر از آن چیزی است که در ابتدا تصور می شود. و سپس مدیر من، که اخلاق من را می داند، مسئول این است که مطمئن شود همه چیز خوب پیش می رود. آنچه او روح حساس یک هنرمند می نامد مورد احترام کامل اطرافیان است و به محض ورود به اتاقم فضای دلنشینی مرا احاطه کرده است، گل در گلدانی زیبا، هنوز کتم را در نیاورده ام و کفش هایم را نپوشیده ام. گوشه. من از کفش متنفرم خدمتکار زیبای هتل برای من قهوه و براندی می آورد، وان حمام را پر می کند و پودر سبز رنگی را داخل آن می ریزد و آب را معطر و آرامش بخش می کند. در حمام حداکثر شش، اما معمولاً سه روزنامه بیهوده می خوانم و سرودهای مذهبی را که از مدرسه به یاد دارم برای والدین پروتستان متعصبم زمزمه می کنم.
مطابق با سیاست آشتی بین ادیان که پس از جنگ مد شد، من را به یک مدرسه کاتولیک فرستادند. من مذهبی نیستم، حتی به کلیسا هم تعلق ندارم و فقط از سرودهای مذهبی برای درمان دو بیماری استفاده می کنم که طبیعت به من داده است. من از مالیخولیا رنج می برم و سردرد دارم. از زمانی که مریم کاتولیک شد، اگرچه خود مریم کاتولیک است، اما این تعبیر را مناسب می دانم، این دو بیماری جدی تر شده اند و حتی Tantum Ergo یا Lamentation of Loreto، سرودهایی که در مبارزه با بیماری هایم بیشترین کمک را به من کرده اند، نه بیشتر. وجود داشته باشد. آنها کار نمی کنند. یک درمان موقت وجود دارد – الکل، و یک درمان نهایی و دائمی وجود دارد – ماری جوانا. ماریا مرا ترک کرد. دلقکی که به طمع می افتد
یک بام بام مست می افتد.
وقتی مست روی صحنه می روم حرکات بی دقت و بی دقتی انجام می دهم که معنای آن به دقت اجرای آنها بستگی دارد و بزرگترین اشتباهی که یک دلقک می تواند انجام دهد را انجام می دهم: به حرکات خودم و شوخی هایم می خندم. این احساس انسان را به طرز وحشتناکی کوچک می کند، به طوری که وقتی بیدار هستم هر لحظه ترس در وجودم نفوذ می کند تا وارد صحنه شوم. ما به آن می گوییم تامل و انتقاد، که در پشت آن صدای تپش قلب را می شنویم، این چیزی بیش از یک سردی مشکوک نبود که مرا به یک عروسک خیمه شب بازی تبدیل کرد. واقعاً چه وحشتناک است اگر بخیه ها بشکند و من تنها بمانم. شاید راهبانی باشند که وقت خود را این گونه در حالت مشاهده و تفکر می گذرانند.