این کتاب زندگی نوجوانی باهوش و پر تلاش به نام مجید را به تصویر می کشد که با فقر دست و پنجه نرم می کند. کتاب قصه های مجید اثر هوشنگ مرادی کرمانی است.
دانلود کتاب قصه های مجید
- بدون دیدگاه
- 1,829 بازدید
- نویسنده : هوشنگ مرادی کرمانی
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 684
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : هوشنگ مرادی کرمانی
- دسته : داستان
- زبان : فارسی
- صفحات : 684
- بازنشر : دانلود کتاب
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب قصه های مجید
- کتاب اورجینال و کامل
- قبل از دانلود فیلتر شکن خود را خاموش کنید
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب قصه های مجید
بگذارید خود داستان ها حرف بزنند . نشستم و شروع به نوشتن کردم . هفته ای سه یا چهار ساعت روی نوشتن اختصاص می دادم . تمام افکاری که درونم مخفی مانده بود از پشت صحنه داستان های مجیده را نگاشتم . با زیرکی عمل کردم و به جای اینکه از کسی کمک بگیرم ، خودم دست به کار شدم . با مهارت خودستایی ، خودم را به نوشته ام وارد کردم به نحوی که هیچ کس نمی توانست حدس بزند که من این کار را کرده ام . نوشته ام را به شکل پرسش و پاسخ آراستم و تعریف ها را به طرف دیگر کشاندم ، به عبارت دیگر ، این را نگفتم که دیگران چه گفتند . به عنوان مثال ، یک سؤال مطرح بود که آیا در خانه کسی کتاب نمی خواند ؟ واقعیت این بود که برادرم یک روز کتاب داستان های مجیده را آورد و پس از خواندن آن ، همه ما علاقه مند به خواندن کتب شدیم ، زیرا داستان ها آنقدر شیرین و جذاب بود که تعدادی از کتب مجیده را خریداری کردیم و به خانواده خاله جان و فرزندانش در اروپا فرستادیم .
آنها عاشق این کتاب ها بودند و خواهان ارسال بیشتر آنها بودند . به مرور زمان متوجه شدیم که داستان های مجید در سراسر جهان ، در کلاس ها ، مهمانی ها و رادیو های محلی توسط ایرانیان و فرزندانشان خوانده می شوند . همچنین ، متوجه شدیم که برخی از آثار ترجمه شده و فیلم های مبتنی بر آنها تولید شده و در بیشتر شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای نمایش داده شده اند . به طور خلاصه ، چگونه می توانستید این شاهکار بینظیر را نادیده بگیرید ؟ در پاسخ ، من بهصورت متواضع قول دادم و ابراز کردم که افتخار میکنم و از اینکه برخی از افراد قصه ها را نشناختند و در برخی از مدارس ، معلمان و دانش آموزان علاقه زیادی به شناخت و مطالعه داستان های مجید دارند ، ناراضی هستم .
وقتی سؤال شد که چگونه به این قصه ها پرداخته است و از کجا مضامین را بر میگزیند ، با شوق و سرزندگی پاسخ داد که ” من کودکی و نوجوانی خودم را در هر دوانه خربزه و هندوانه میبینم . ” او اظهار کرد که شخصیت مجید با همهٔ علاقه ها ، ضعف ها ، تنهایی ها ، و بی کسی ها بسیار به شخصیت او نزدیک است . اما افشای کلیه قصهها را به عنوان خود زندگی خودش ندانست ؛ بلکه برخی از آن ها را با برازنده شدن در فکر خود باوری مجید سخت تألیف نمود و دیگران را به منظور آگاهی چندگانه به سراغ من نهاد . مجید داستان خود را از سال ۵۳ در رادیو ایران شروع نمود ، هر پنجشنبه ها از ساعت ۱۰:۵۰ صبح تا ۱۱:۰۰ پرویز بهادر و سپس علی تابش به شکل تلویح مستقیم آن را به گوش های شنوندگان می رسانیدند .
شنونده بسیار مشخص وجود داشت . حتی پس از انقلاب ، برای مدتی ادامه داشت و از بین ۱۲۰ داستان ، ۳۸ داستان را برای چاپ در کتاب انتخاب کردم . نوشتن این داستان ها باعث تبدیل شدن احساساتم شد و در جواب برخی که با شرایط مالی نامساعد و بیماری در یک اتاق کوچک ، مشابه انبار در بالای ساختمان کوچک در خیابان قدیمی میرزا محمود و خیابان امیرکبیر در زمستان های برفی بدون نفت و بخاری ، با پتو بر روی شانه ها و جوراب پشمی ، کلاه و پالتوی گرم زیر آب و برف و باران را مینوشتم . متأسفانه نپسندیده شد ، و به اندازهی کافی دقیق نبود . بعد از همهٔ این مشکلات ، دست به ویرایش زدم و سخت کار کردم تا بالاخره منتشر شد .
در طول بیست سال گذشته ، من به عنوان نویسنده قصه های مجید ، تجربیات و دیدگاه های خود را در دانشگاه ها ، مدارس ، مساجد ، کتابخانه ها و انجمن های گوناگون به اشتراک گذاشتم . واکنش های مثبت هموطنان عزیزم را دریافت کرده و به آن ها پاسخ دادم . به عبارت خانم کرمانی بگو نه که ” چرا کتاب های قصه های کرمان و فرهنگ کرمان را به اصفهانی ها ندهند ، خود کتاب ها حرف بزنند ” ، پاسخ می دهم .
من علاقه ای به فروش فرهنگ ندارم و این نوع کسب و کار را تحمل نخواهم کرد . اما از این خوشحالی می کنم که به داستان ها و نوشته های بی ارزش من علاقه دارید و احساس ملی گرایی می کنید . اما فیلم و سینما دنیایی سخت است و اصفهانی ها به آن نیازی ندارند . مجموعه قصه های مجید تولید شبکه اول تلویزیون تهران است ، به دلیل نبود بازیگر زن در کرمان در زمان ساخت آن ، فقط در اصفهان فیلمبرداری شد . امیدوارم یک روز دیگر بتوانم این قصه ها یا دیگر آثارم را با لهجه کرمانی در کرمان به نمایش بگذارم و از مردم شهر خودم تقدیر کنم .
من نوشتم و به جواب دادم . از این و آن تشکر کردم تا به ۲۱ صفحه رسید . به این کتاب اسم « ته بساط مجید » دادم ؛ به معنای چیزی یا چیزهایی که برای فروش گذاشته می شود . آرامش بخشیدم و هر چیزی که باید بگفته بودم ، گفتم ؛ آماده شدم تا دست نوشته ام را به ناشر بسپارم تا کتاب ” قصه های مجید ” را چاپ کند . تصمیم گرفتم که ابتدا کتاب را چاپ نکند ، تا حوصله خوانندگان را سر نرود . اگر کسی انتقاد داشته باشد ، می خواهم به نویسندگان آینده ، به خصوص نوجوانان ، بگویم که موفقیت به راحتی دست نمی آید و اگر می خواهند نویسنده شوند ، باید صبر و استقامت داشته باشند . کار آماده شد و با شادی و شنگولی آن را پیش خود و خانواده ام گذاشتم تا بخوانند ؛ تا ببینند که چه زحمتی کشیده ام و چه جواب های محکم و شگفت انگیزی داده ام . برای خودم زیر لب گفتم : ” درد و دل هایم از خانه شروع می شود و کم کم به تمام جامعه می رود . ”
به حرف های فرزندم گوش فرا دادم و از بروی کیسه اشکم بالا کشیدم . از طرز بیانش فهمیدم که راضی نبود . بچهها که اکنون به دور از طفولیت هستند و جانشینان نسل امروز ، هیچ گاه از من خوار و ناخوار نمی آیند . یکی از آنها به زبان زد : بابا، این موارد را چاپ نکن . دشوارتر می شود معنی نشدن و مبهوت ماندم . من چندین روز مشغول زحمت کشیدن بودم و بسیاری یادداشت گرفته بودم ، اما خود به خود به اوج شرمندگی رسیدم . به چشمانشان نگاه کردم و متوجه شدم که به این جاذب توهین آمیز دست یافتهام ؟