این اثر یکی از بزرگترین داستان های عاشقانه تمام دوران تاریخ می باشد که از یک اپرا الهام گرفته است. کتاب مادام کاملیا ( The Lady of the Camellias ) اثر الکساندر دوما نویسنده فرانسوی می باشد.
دانلود کتاب مادام کاملیا
- بدون دیدگاه
- 167 بازدید
- نویسنده : الکساندر دوما
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 255 + 191
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : الکساندر دوما
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 255 + 191
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب مادام کاملیا
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب مادام کاملیا
به نظر من، خلق شخصیت برای یک داستان بدون شناخت شخصیت ها غیرممکن است، همانطور که برای شناختن آن باید به یک زبان کاملاً تسلط داشته باشید.
من تجربه کافی برای خلق داستان ندارم، بنابراین خودم را به گفتن داستان های واقعی محدود می کنم. این داستان بر اساس یک داستان واقعی است و همه شخصیت ها به جز قهرمان زنده هستند.
افرادی در پاریس هستند که حقایق این واقعه را مشاهده کرده اند و این شاهدان می توانند اظهارات من را تأیید کنند اگر استدلال یا ادعای من کوتاهی کند.
به دلیل شرایط خاصی توانستم یکی از شاهدان این ماجرا باشم و این ماجرا را بگویم. من جزئیاتی را می دانم که بدون آنها داستان جالب و ناقص به نظر می رسد.
در اینجا نحوه فهمیدن این جزئیات آمده است: در 12 مارس 1847، او تابلوی زرد رنگ بزرگی را در خیابان لافایت دید که از حراج اثاثیه منزل، کالاهای خوب و اشیای قیمتی خبر می داد.
در پی مرگ صاحب خانه، اثاثیه و وسایل به حراج گذاشته شد.
روی تابلو نوشته شده بود: “حراج 25 اسفند از ساعت 12 الی 17 در خیابان آنتن 9 برگزار می شود” اما از مالک آن نامی برده نشد.
همچنین اعلام شد علاقه مندان می توانند در روزهای 13 و 14 از اتاق ها و اثاثیه بازدید کنند.
من همیشه به وسایل و دکوراسیون لوکس علاقه داشتم، بنابراین می دانستم که نمی توانم این فرصت را از دست بدهم.
حتی اگر نمی توانید چیزی بخرید، باز هم می توانید نگاه کنید. روز بعد ساعت 9 صبح به حراجی رسیدم.
هنوز زود بود، اما بازدیدکنندگان زیادی، اعم از زن و مرد، زنانی که ترمه و مخمل پوشیده بودند و کالسکه ها در ورودی منتظر بودند. آنها با تعجب و تحسین به اقلام مجلل، که مشابه آن را تا به حال ندیده بودند، خیره شدند.
طولی نکشید که دلیل این تعجب و تحسین را متوجه شدم. با کمی دقت بیشتر متوجه شدم که در خانه آن زن بدنام هستم.
خانم های نجیب و ثروتمند همیشه علاقه زیادی به دیدن چنین خانه های زنانه دارند. هر روز با عبور کالسکه زنان خیس می شوند.
مانند آنها زنان دیگری هم هستند که در جعبه های اپرا و تئاترهای پاریس نشسته اند و با وقاحت و بی شرمی زیبایی و رسوایی الماس را به رخ می کشند.
این خانه خانه چنین زنی بود و پس از مرگ او حتی نجیب ترین بانوان به اتاق خواب او دسترسی پیدا کردند. مرگ هوا را از این خانه باشکوه و زشت پاک کرده است.
اگر کسی برای حضور در آنجا نیاز به بهانه داشت، حاضران یک بهانه داشتند. آنها به سادگی آمده بودند تا حراج را نگاه کنند و هیچ ایده ای نداشتند که صاحب خانه یا او کیست.
من تبلیغ را دیدم، به فروشگاه آمدم، به اطراف نگاه کردم و انتخابم را انجام دادم، جالب بود و بسیار طبیعی بود. اما همه آنها در محیط زیبا به دنبال ردپایی از زندگی نابسامان زن بدنام بودند.
من بدون شک داستان های عجیبی درباره او شنیده ام.
متأسفانه با مرگ این الهه همه اسرار از بین رفت و علیرغم تلاش هایشان، آنها فقط توانستند آنچه را که در حراجی فروخته شده بود پس از مرگ ببینند، نه آنچه را که در زمان حیات صاحب آن فروخته شده بود.
اما اگر بخواهم مبلمان خانه را توصیف کنم، باید بگویم که پر از چیزهای گرانبها برای خرید بود. مبلمان و یراق آلات همگی درجه یک بودند.
میزها و بوفه های گل سرخ، ظروف و گلدان های چینی، مجسمه های سفالی، پرده ها و رومیزی های ساتن و مخملی – در یک کلام، همه چیز عالی بود و چیزی کم نداشت.
به دنبال گروهی از زنان کنجکاو و کنجکاو در اتاق قدم زدم. وارد اتاقی شدند که پرده های ایرانی آویزان شده بود. باید منتظر نوبتمان بود تا وارد شویم.
زنان به سرعت اتاق را ترک کردند، لبخندی زدند، انگار از کنجکاوی خود شرمنده بودند.
خیلی دلم می خواست این اتاق را ببینم. یک اتاق رختکن با انواع لوازم آرایشی وجود دارد که ایده خوبی از تجملاتی که این زن فقید از آن لذت می برد، می دهد.
میز بزرگی به عرض 90 سانتی متر و طول 180 سانتی متر کنار دیوار گذاشته شده بود که روی آن جواهرات برند Aucoc و Audiot برق می زد.
مجموعه ای مجلل از اکسسوری های لازم برای آرایش زنانه. همه آنها از طلا و نقره ساخته شده بودند. این مجموعه فقط تا حدی قابل مشاهده بود.