این کتاب داستان زندگی دختری جوان به نام لیلی را روایت می کند که یک روز با مردی خوش چهره به اسم رایل آشنا می شود حال لیلی با چالش های جدیدی در زندگی اش روبرو می شود . کتاب ما شروعش می کنیم به نویسندگی کالین هوور ادامه کتاب ما تمامش می کنیم است .
دانلود کتاب ما شروعش می کنیم
- بدون دیدگاه
- 890 بازدید
- نویسنده : کالین هوور
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 309 + 173
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : کالین هوور
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 309 + 173
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب ما شروعش می کنیم
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب ما شروعش می کنیم
روی پشت در تالار رستوران بیب ، با اسپری قرمز ، کلمات ” کت افت ” نوشته شده بود . این کلمات باعث یادآوری خاطراتی از مادرم شد . او همیشه هجی های کلمات را بهطور ناخودآگاه با وقفه بسیار کوتاهی تلفظ می کرد . این وضعیت همیشه خنده هایمان را به دنبال داشت ولی برای یک کودک که همواره تحت فشار و توهین بود ، یافتن سرگرمی در این موضوع بسیار دشوار بود .
دارین زیر لب گفت : ” کت … افت حتماً یک شوخی برای بچهها بوده ! چون معلومه همه بزرگترها میدونن این کلمات رو چطور نوشته میشه . شاید هم همین است و من دارم رنگ را به انگشتانم لمس می کنم و نمی فهمم ! ” به نظر می رسید این کار دیشب بعد از بسته شدن رستوران انجام شده است .
او سوال کرد : ” آیا معتقدی غلط املایی عمدی بود ؟ آیا می خواستند من را تحقیر کنند و به من توهین کنند ؟ ”
من دارم تعجب می کنم که چرا فکر می کنی هدف اصلی آنها من بودم ؟ ممکن است این اندیشه برای تو یا برای من نوشته شده باشد .
سپس ژاکت خود را درآورد تا با کمک آن ، تکه های بزرگی از شیشه های شکسته که از قاب رستوران آویخته بودند را بردارد . شاید کارمندی ناراضی بود . نمی توانم فکر کنم حتی یک نفر از کارکنانی که داشتم ، توانایی انجام چنین کاری را داشته باشد . آخرین نفری که از پیش من رفت ، پنج ماه پیش استعفاء داد ، چون دانشگاه را فارغ التحصیل شده بود و می توانست شغل بهتری پیدا کند .
یک نفر بود که ظروف را می شست … قبل از استخدام من … کی بود ؟ اسمش یادم میآید ، مانند یک ماده معدنی یا چیزی شبیه . به اسم عجیب و غریبی داشت . صحبت از ” کوارتز ” بود ، البته این یک نام مستعار بود . مدتها بود که فکر نمی کردم به آن جوان . ولی بعید می دانستم که او نیز از من نفرت دارد .
بعد از راه اندازی رستورانم ، او را اخراج کردم . چرا که متوجه شدم که او ظروف را نمی شست ، حتی اگر باقیمانده های غذا روی ظروف قابل رویت بود . هرگاه یک لیوان ، بشقاب یا چنگال به نظر تمیز از روی میز بر می آمد ، بلافاصله آنها را به سینک می بردم و شستشو می دادم .
اگر او را اخراج نمیکردم ، به دلیل بهانه کافی برای گزارش به بازرس وزارت بهداشت می شد و رستوران ممکن بود تعطیل شود . دارین می گوید باید با پلیس تماس گرفته و گزارشی برای بیمه تهیه کنیم . قبل از اینکه مخالفت کنم ، بردش رفت پشت در و به نظر می رسید که شیشه های ریز زیر کفش هایش صدا کردند . برای بررسی احتمال دزدی ، به انبار رفت تا مطمئن شود که دزدی صورت گرفته یا نه . او به آرامی ته ریش خود را می خاراند و می گوید : ” نان های تست شده را بردند . ” سپس یک سکوت گنگ پدیدار می شود ، دارین می پرسد : ” گفتی نان تست ؟ ”
واقعاً انتظار داشتم که چیز دیگری برای گزارش دهی وجود داشته باشد ، مانند سرقت اشیاء گران قیمت . اما احتمالاً فقط گرسنگی آنها را به این کار ترغیب کرده است . من این نوع فقر و ناامیدی را بیشتر از هر کس دیگری می شناسم . من این موضوع را گزارش نمی کنم .
چون هر کسی که این کار را انجام داده باشد دستگیر می شود ، به همین دلیل این موضوع برای من مهم است . من دلیل خودم را برای گزارش کردن این مورد دارم .
تصمیم گرفتم یک جعبه خالی زباله را بردارم تا قطعات شیشه را در آن بریزم . چند روز پیش به یک رستوران حمله کردم و تنها یک ساندویچ مرغ دزدیدم .
برد و دارین هر دو به من خیره شده اند . دارین میپرسد : ” مست بودی ؟ ”
نه ، فقط گرسنه بودم . نمی خواستم کسی به خاطر دزدی نان دستگیرم کند .
دارین می گوید : ” خب ، شاید اولش با دزدی غذا شروع کند و بعداً برای دزدی تجهیزات و لوازم به اینجا بیاید . اونوقت چی ؟ ببینم ، دوربین امنیتی هنوز خرابه ؟ ”
او ماه ها پیش به من تأکید کرده بود که باید زودتر آن را تعمیر کنم . سرم شلوغ بود .
دارین جعبه ای پر از خرده شیشه را از من می گیرد تا باقی شیشه ها را جمع کند . بهتره قبل از اینکه دوباره مشکلات بیشتری پیش بیاد ، دوربین امنیتی رو درست کنی . حتی ممکنه تصمیم بگیرند امشب به رستوران کوریکان دستبرد بزنن چون رستوران بی بازده برایشون هدف آسانی بوده .
دوربین امنیتی رستوران کوریکان کار می کنه و شک دارم کسانی که به اینجا دستبرد زدند قصد خراب کردن اون رستوران منو هم داشته باشند . هر کس که بوده ، فقط برای گرسایی به اینجا دستبرد نزده ، حتماً قصد چیز دیگه ای رو داشته . این نگرانو نگاه کن ، من بزودی جوابتو میدم . وقتی دستم به گوشی میرسه که جواب بدم ، صدای زنگ هشدار پیام جدید ، باعث میشه که حرفام رو قطع کنم . به یادم نبود که قبلا به این سرعت به تماسی جواب داده باشم . وقتی فهمیدم پیام از طرف لیلی نبوده ، یه کم ناامید شدم . صبح امروز داشتم سرکارم انجامش میدادم که با او برخورد کردم . اولین بار بعد از یک سال و نیم بود که چشم به چشم شدیم ، ولی او عجله داشت چون دیر به محل کارش میرسید و من همین الان یه پیام مبنی بر اینکه مورد حمله قرار گرفتیم رو دریافت کرده بودم . پس با شتاب و با یک حال ناخوشایند از هم جدا شدیم ، ولی او قول داد به من هر چه سریعتر که به محل کارش برسه ، پیام بده .
از آن زمان یک ساعت و نیم گذشته ولی هنوز اخباری از او در دست نیست . یک ساعت و نیم مدت زیادی نیست ، اما نمی توانم احساسات دلم را نادیده بگیرم . لیلی در طول پنج دقیقه گفتگو در پیاده رو شک دارد و من احساس می کنم که می خواهد مرا متقاعد کند تا حرفهایم را ارتقاع دهم ، اما در مورد آنچه گفتم شکی ندارم ، شاید در همان لحظه گیر کرده باشم …
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست