دانلود کتاب مردی به نام اوه

این کتاب زیبا داستان زندگی پیرمردی به نام اوه را به تصویر می کشد که خیلی بد اخلاق است ، حال با حضور همسایه جدید به محله اخلاق اوه روز به روز بهتر می شود. کتاب مردی به نام اوه اثر فردریک بکمن نویسنده سوئدی می باشد.

دانلود کتاب مردی به نام اوه

او یک خودرو ساب داشت . او افرادی را که از وضعیت خود ناراضی بودند، به عنوان دزد محکوم می‌کرد. انگشت اشاره‌ اش مثل چراغ قوه پلیس بود. قبل از رسیدن به یک مربع سفید کوچک، فروشنده سرش را تکان داد و به طور طولانی به او نگاه کرد. “آیا این یکی از پادکست‌ها بود؟”، شما با جدی پرسیدید. کارمند جوان و لاغر به نظر افسرده بود. بدیهی است که در داخل، سعی می‌کند دستش را جلوی جعبه بگیرد. “بله، دقیقا. iPad می‌توانید آن را به شدت تکان دهید…؟”
اوه، به نظر می‌رسد که باورش به جعبهٔ این محصول تزریق ناپذیر است.
او یک کیف دستی داشت، شورت ورزشی پوشیده بود و روی اسکوتر نشسته بود.
صدا زد: “معلومه مرد” و سپس تلاش کرد تا ساعت خود را به او بدهد!
شکل آهسته
“فهمیدم. یعنی این یک رایانه است، درسته؟”
فروشنده سرش را تکان داد. بعد تردید کرد و فوراً سرش را به سمت تخته چرخاند.
نه، هیجان زده بود.
– آره… یا چطور بگم؟ این یک آی‌پده. برخی بهش «تبلت» می‌گن و بعضی‌ها می‌گن “دستگاه ناوبری”. به ظاهرت بستگی داره…”
اوه، به فروشنده نگاه کن، به نظر می‌رسد که جملاتش رو به‌طور معکوس اظهار می‌کند.
سپس جعبه را دوباره تکان دهید. “دقیقا!”
فروشنده به تردید سرش را تکان می‌دهد.
“آره!”
“این خوب است؟”
فروشنده گیجانده، سرش را تکان می‌دهد. “بله. یا چه چیزی منظورت است؟”
آه آهی می‌کشد و آهسته صحبت می‌کند، انگار تنها مشکل همین است.
همچنین، مشکلی در شنیدن درست از طریق این دستگاه وجود دارد.
خوب است؟ آیا این یک رایانه خوب است؟

وقتی فروشنده چانه‌اش را خاراند، مرد با ایثار نگاه کرد. “خب… آره… خوب… اما بستگی به نوع کامپیوتری دارد که شما دنبال آن هستید.”

“من یک کامپیوتر می‌خواهم! یک کامپیوتر معمولی!” دو مرد چند لحظه سکوت کردند. سپس فروشنده با آمادگی به مشتری خود نگاه کرد.

«خب… واقعاً این یک کامپیوتر معمولی نیست. شاید شما باید کاری انجام دهید، مثلاً یکی دیگه بخر…» نگاه فروشنده به سمت مرد بود و انگار در حال جستجوی کلماتی بود که مرد نمی‌توانست بفهمد.

مرد جلوی او ساکت ایستاد. بعد به آرامی گفت: “لپتاپ؟”

او با خشونت سرش را تکان داد و به طرزی تهدیدآمیز خم شد.
“نه، من به یک لپ تاپ نیاز ندارم. من یک کامپیوتر می‌خواهم”، فروشنده سرش را تکان داد تا نشان دهد که متوجه است.
“لپ تاپ همانند یک نوع کامپیوتر است.”
او به نظر دلخور از فروشنده بود و انگشت خود را به سمت او نشان داد.
پیشخان چراغ‌های راوشن کرد.
“من میدانم!”، فروشنده با حرکت سر تایید کرد.
“خوب…”
سکوت کرد وقتی دو توپچی ناگهان این هفته نفر را یادآور شدند
تیراندازان خود را رها کردند. برای مدت طولانی به جعبه نگاه می‌کرد، انگار
در انتظار صحبت و اعتراف درون درخت بودم.
سرانجام به آرامی زمزمه کرد: “کیبورد شما از کجا آمده است؟”
فروشنده با نگرانی و بی ثباتی پاهای خود را جلوی لبه لبه دستان پیشخان می‌کشید.
مثل جوانان فروشنده که به من کمک کردند تا بفهمم کارشان در اینجا پایان نمی‌یابد.
آنها چه انتظاری دارند. خب، واقعیت این است که این کامپیوتر دارای یک صفحه کلید جداگانه نیست.
سپس، او ابروهای خود را بالا می اندازد و با حالت ناراحت می‌گوید “آه، درست می‌فرمایید. باید پرداخت کنید و آن را پیدا کنید. شما قصد دارید یک کیبورد جداگانه بخرید، درست است؟”
فروشنده کف دستش را می خاراند.
“نه، منظورم این است که این کامپیوتر همراه با یک صفحه کلید جداگانه عرضه نمی‌شود، همه چیز در پیش‌زمینه‌اش است.”
سایت را مدیریت کنید.
سپس، با ناباوری سرش را تکان می دهد، انگار دلال در همان سطح است.
پنجره‌های پیشخان را لیسید.
اما نیاز به یک کیبورد دارم. متوجه شده‌ای؟
مرد جوان نفس عمیقی می کشد تا انگار ذهنش درگیر چیز دیگری است.
“خوب، فهمیدم. به نظر نمی‌رسد بتوانم به شما کمک کنم.”
فکر می کنم بهتر است چیزی شبیه به یک مک بوک بخرید.
از چهره‌اش مشخص بود که کاملاً مطمئن نیست.
“مک بوک؟”
فروشنده با امیدواری سر تکان داد، انگارکه مذاکرات تمام شده است.
او قطعاً آنجا بود.
“آره.”
او با اخم تردیدآمیز روبرو می‌شود.
این یکی از آن کتابهای الکترونیکی است که مردم درباره آن صحبت می‌کنند، آیا نه؟
فروشنده در حالی که وسط یک شعر حماسی قرار دارد، آه می‌کشد.
“نه. Macbook… یک نوع لپتاپ با صفحه کلید است.”
با پاا اظهار دارد.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …