دانلود کتاب مغازه جادویی

کتاب مغازه جادویی از ( جیمز آر. دوتی ) داستان زندگی یک جراح مغز را به تصویر می کشد که در دوران کودکی زندگی بسیار سختی را پشت سر گذاشته است.

دانلود کتاب مغازه جادویی

در هنگام جدا شدن پوست سر از جمجمه، صدایی خاص به گوش ما می‌رسد، مثل صدای جدا شدن یک تکه ولکرو بزرگ از منبع خودش؛ صدایی بلند، خشن و تا حدی ناراحت‌کننده. در دانشکده‌های پزشکی، کلاسی وجود ندارد که به ما صداها و بوی جراحی مغز را آموزش دهد، اما حضور چنین کلاسی در دانشکده‌ها بسیار مفید است. آموزش برای صدای سنگین مته وقتی که استخوان را آره می‌کند و سوراخ‌هایی که منه ایجاد کرده را در یک خط مستقیم برش می‌دهد و فضای اتاق عمل پر از بوی خاک اره تابستانی می‌شود. صدای ناخواسته‌ای که جمجمه هنگام برداشته شدن از سخت شامه ایجاد می‌شود و صدای قیچی که به آرامی عبور می‌کند. هنگامی که مغز در معرض دید همگان قرار می‌گیرد، به وضوح می‌توان دید که با هر ضربان قلب با یک حرکت آرام و ریتمیک، پسرک به ناچاری به نظر می‌رسد که با ابراز نارضایتی و آسیب‌پذیری خود در برابر برهنگی، صدای ناله‌اش را بلند کرده است، در حالی که رموز و رازهایش تحت نورهای خشن اتاق عمل آشکار شده‌اند. او در لباس بیمارستانی، کوچک‌تر از سن و اندازه واقعی‌اش به نظر می‌رسد، در حالی که در انتظار ورود به اتاق عمل جراحی، تقریبا داخل تخت خود فرو رفته است.
مادرم برایم دعا کرد. مطمئنم برای تو هم دعا می‌کند. صدای نفس نفس زدنش را با گرفتگی صدایی محکم می‌شنوم و می‌دانم که او تمام توانائی‌هایش را به کار گرفته تا در نظر پسرش قوی باقی بماند. دستم را به موهای بلند و خرمایش می‌کشم و می‌خواهم دوباره برایت توضیح دهم که امروز چه اتفاقی می‌افتد، آیا آماده‌ای یا قهرمان؟ خیلی دوست دارم وقتی او را قهرمان یا رفیق صدا می‌زدم.
آره، میدونم، من میخوابم و تو اون چیز زشت رو از سرم بریزی تا دیگه سردرد نداشته باشم اینها بچه ها هستند و در حفره خلفی قرار دارد اگر مدولوبلاستوما جمجمه را بیان کنی چه برسد به یک بچه چهار ساله، در واقع حق داشت که تومور مغزی در کودکان چیز زشتی است. بنابراین به نوعی با این اصطلاح موافقم. آنها مهاجمان بدی هستند که تقارن ظریف مغز را مختل می کنند. بین دو لوب مخچه رشد می کند و در نهایت نه تنها مخچه بلکه ساقه مغز را نیز فشرده می کند و در نهایت مسیرهایی را که مایع از طریق آن در مغز گردش می کند مسدود می کند. مغز یکی از زیباترین چیزهایی است که تا به حال دیده‌ام و کشف رازهای آن و یافتن راه‌هایی برای درمان آن برای بازی قهرمانم یک امتیاز است و من مشتاقانه منتظر دیدار شما در اتاقی روشن هستم.
او به من لبخند زیبایی زد. ماسک های جراحی و اتاق های عمل می توانند ترسناک باشند. امروز آنها را ماسک های ابرقهرمانی و اتاق های روشن می نامم تا او زیاد نترسد. ذهن چیز خنده‌داری است. اما من معناشناسی را برای یک کودک چهار ساله توضیح نمی دهم. باهوش ترین بیماران و افرادی که تا به حال ملاقات کرده ام کودکان بوده اند. آنها صادق هستند. آنها به شما خواهند گفت که چه چیزی آنها را می ترساند، چه چیزی آنها را خوشحال می کند، و چه چیزی را دوست دارید و نمی پسندید، و لازم نیست عمیقاً حدس بزنید که آنها چه احساسی از مادر و مادربزرگ خود دارند
تیم ما یکی از آنها به طور منظم گزارش می دهد و توضیح می دهد روند کار برای شما پیش‌بینی من این است که می‌توانیم تومور را به طور کامل حذف کنیم، انتظار هیچ عارضه‌ای ندارم. طرح ما جراحی تمیز و بسیار کارآمد برای برداشتن کل تومور است. در همین حال، من یک برش کوچک از تومور را به آزمایشگاه می فرستم تا ببینم این چیز زشت واقعا چقدر زشت است، می دانم که تسکین آنها و امید دادن به آنها کار آسانی نیست. در صبح – سردردهای صبحگاهی به بدترین کابوس هر والدینی تبدیل شده است.
معمولا مادرش به من اعتماد دارد، مادربزرگش به خدا اعتماد دارد و من به تیمم اعتماد دارم. بنابراین ما با هم همکاری خواهیم کرد تا جان این پسر را نجات دهیم.
یک تزریق بی حسی انجام شد. متخصص بیهوشی شمارش معکوس را برای شروع کار خواند، سپس سر پسر را در چارچوبی که به جمجمه‌اش متصل است گذاشتم و او را روی شکم دراز کشید و قیچی مو را برداشتم، هرچند محل جراحی را آماده کرد. اما من ترجیح می‌دهم خودم سر این بچه ناز را بتراشم، این روشی است که
معمولاً خودم این کار را انجام می‌دهم
در حالی که سر او را به آرامی و با وسواس می‌تراشم. اولین مو را کوتاه کردم و به پرستار دادم تا در یک کیسه کوچک برای مادر پسر بگذارد. این اولین مدل موی اوست. در حالی که این آخرین چیزی است که در حال حاضر به ذهن مادرم می پردازد، می دانم که بعداً برای او ارزشمند خواهد بود. نقاط عطف زیادی در زندگی وجود دارد که می خواهید آنها را به خاطر بسپارید. مانند اولین
موی کوتاه، اولین دندانی که افتاد، اولین روز مدرسه، اولین دوچرخه سواری و… اگرچه این مطمئناً
اولین جراحی مغز در این لیست نخواهد بود.
هیچ یک از آن ها نمی تواند اولین را تجربه کند. تصویر زیبایی در ذهنم شکل می‌دهم، او را می‌بینم که لبخند می‌زند با شکاف بزرگی که احتمالاً به دلیل افتادن دندان‌های جلویش است، با
کوله‌پشتی بزرگ تنگ تقریباً روی یک شانه‌اش به مهدکودک می‌رود.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …