دانلود کتاب نهم نوامبر

آیا می‌ توان رابطه بن با فالون را یک داستان عاشقانه دانست، اگر این رابطه با دل‌ شکستگی پایان یابد چه می شود؟ کتاب نهم نوامبر ( November 9 ) اثر کالین هوور نویسنده آمریکایی می باشد.

دانلود کتاب نهم نوامبر

من تعجب می کنم که اگر من این شیشه را بالای سرش بشکنم چه صدایی ایجاد می کند . شیشه ضخیم و بادوام است و سر آن جامد است . احتمالاً صدا های بلندی خواهید شنید . فکر کنم ممکنه خونریزی داشته باشه روی میز دستمال‌ هایی وجود دارد ، اما قادر به جذب مقدار زیادی خون نیستند .

او می‌گوید : « بنابر این کمی شوک‌ کننده بود ، اما در نهایت این اتفاق افتاد . با شنیدن صدا ، لیوان را محکم در دستم گرفتم و دعا کردم که در دستم بماند و تصادفاً به جمجمه اش برخورد نکند . ” فالون گلویش را صاف کرد ، لحنش کند شد ، اما صدایش همچنان مثل چاقو من را برید ؟ ” « نمی‌خواهی چیزی بگویی ؟ »

چند بار با نی در دستم به تکه یخ داخل نوشیدنی‌ام ضربه زدم و تصور کردم که سر اوست . با خودم فکر کردم : « چی بگم ؟ » من مثل یک دختر 18 ساله بالغ بد اخلاق و بداخلاق احساس نمی کنم . ادامه دهید . آیا می خواهید به من تبریک بگویید ؟ به پشتی در غرفه دنج خم شدم و دستانم را روی سینه ام قایم کردم . با نگاه کردن به او از خودم می پرسم آیا این حسرت در چشمانش است که مرا نا امید کرده است یا دوباره نقش بازی می کند ؟

هنوز 5 دقیقه از نشستنش نگذشته و آن طرف میز را تبدیل به صحنه اش کرده است و من باید دوباره مخاطب او شوم . انگشتانش را روی لبه فنجان قهوه اش زد و به من نگاه کرد . اینجا ، اینجا ، اینجا . او فکر می کند من در نهایت تسلیم می شوم و آنچه را که می خواهد بشنود به او می گویم. اما برای 2 سال گذشته او آنقدر با من نبوده است که بفهمد من دیگر همان دختر قبلی نیستم .

وقتی برنامه اش را نادیده گرفتم ، بالاخره آه بزرگی کشید و آرنجش را روی میز گذاشت . – خب فکر کردم شاید خوشحال باشی سرمو تکون دادم و گفتم : میتونم خوشحال باشم ؟ او نمی تواند جدی باشد . شانه هایش را بالا می اندازد و از خود راضی می خندد ، اما من دیگر طاقت ندارم . هرگز فکر نمی کردم دوباره پدر شوم . نمی توانم جلوی خنده ام را بگیرم . لبخند از خود محو می شود .

به عقب خم می شود و سرش را به پهلو می چرخاند . این حرکت چرخشی همان حرکتی است که همیشه وقتی نمی داند چگونه به کسی روی صحنه پاسخ دهد ، انجام می دهد . وانمود کنید که به چیز مهم و عمیقی فکر می کنید اولین درس هایی که به من داد ” فکر می کنی حق نداری پدر بشی ؟ ”

نی ، سپس به طرز ماهرانه ای یخ را با نی بلند کنید ، به آرامی آن را روی زبان خود قرار دهید و به آرامی یخ را بجوید و صدایی بلند ایجاد کند . آیا او واقعاً انتظار دارد که من به چنین سؤالاتی پاسخ دهم ؟ او از شبی که 16 ساله بودم و آینده بازیگری ما خراب شده بود ، برای من « بابا » نبود .

راستش را بخواهید حتی نمی دانم تا آن شب پدرم بود یا نه . رابطه ما بیشتر شبیه معلم و شاگرد بود تا پدر و دختر . دستش را در فولیکول های موی گران بهایی که پیشانی اش را پوشانده بود فرو کرد و گفت : او به خاطر برخورد من بیشتر عصبانی و عصبانی می شود .

آیا هنوز عصبانی هستی که من برای فارغ التحصیلی (  Graduation ) شما نیامدم ؟ همانطور که قبلاً گفتم مشکلات برنامه ریزی وجود داشت . با لحن یکنواخت و آرام پاسخ می دهم . نه ، من هرگز تو را به جشن Graduation دعوت نکردم .

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …