داستان این کتاب زیبا زندگی پیرمرد ماهیگیری را به تصویر می کشد که هشتادو چهار روز است که دست خالی از دریا بر می گردد ، ولی در آخر اتفاق های عجیبی برایش رقم می خورد. کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی است.
دانلود کتاب پیرمرد و دریا
- بدون دیدگاه
- 665 بازدید
- نویسنده : ارنست همینگوی
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 256 + 223
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : ارنست همینگوی
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی, انگلیسی
- صفحات : 256 + 223
- بازنشر : دانلود کتاب
- ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب پیرمرد و دریا
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب پیرمرد و دریا
در سال ۱۹۱۴، هنگامی که جنگ جهانی اول شکل گرفت، جوانی به نام ارنست همینگوی که میخواست نویسنده شود، هنوز پانزده ساله بود. ایالات متحده در سال ۱۹۱۷ وارد جنگ شدند. همینگوی بلافاصله داوطلب شد تا به جبهه برود؛ او میدانست که فقط با نشستن در کنار چند کلمه خالی نمیتواند نویسنده شود و میخواست در جنگ تجربهی واقعی را بدست آورد. اما به دلیل آسیبی که چشمش هنگام یک مشت زده شد، در معاینه پزشکی رد شد. شش ماه بعد، صلیب سرخ آمریکا او را به عنوان راننده آمبولانس پذیرش کرد و به جبههی ایتالیا اعزام کرد. خدمت و تلاشهای او در جبهه بسیار تحسینبرانگیز بود.
همانطور که اتفاقی رخ داد، زخمی شد. به نظر میرسید که یک گلوله توپی زیر پایش در یکی از سنگرها منفجر شد و او همزمان هوش خود را از دست داد. دو سرباز ایتالیایی که دوستانش بودند، در حین کنار او بودند، کشته شدند و سرباز دیگری هم هر دو پایش را از دست داد. همينگوي هنگام بازگشت به هوش، سرباز زخمی را بر دوش میگذارد تا او را به جایی امن ببرد. در حالی که از سنگر بیرون میآید، ناگهان نورافکنی بر روی آنها میافتد و چندینبار شلیک میشود. دو گلوله به پای همینگوی میخورد؛ سرباز بی پا از دوش او فرو میافتد و جان خود را از دست میدهد. چند ساعت بعد، همینگوی نیمه جان به بیمارستان پشت جبهه منتقل میشود و علاوه بر دو گلوله، بیش از صد تکه متفرق شده تیر نیز در بدنش است.
یک پیرمرد در کنار دریا نشسته است. همینگوی چند ماه را در یکی از بیمارستانهای میلان سپری کرد؛ وقتی از بیمارستان بیرون میآید، جنگ به پایان رسیده است. جوانی که آرزو داشت نویسنده شود، با زخمهای پر تجربه و پای لنگ به خانه پدری خود بازمیگردد. محتوای این زخمها شاید بیشتر از آنچه که با ادامه زندگی معمولی قابل تطبیق باشد، ناگوار باشد. اثر زخمی که آن جوان در نیمه شب هشتم ژوئیه ۱۹۱۸ در سنگر فوسالتادی پیاوه به خود وارد کرد، تا چهل و پنج سال بعد، تا صبح روز اول ژوئیه ۱۹۶۱ که نویسنده معروف جهان، در خانهاش در کچوم، آیداهو، با دو گلوله تفنگ شکاری، مغز خود را پراکنده کرد، همواره همینگوی را مضطرب میکرد. در سراسر این سالها، صحنههای جنگ، شکار، و گاوکشی – هر جا که گلوله فرود میآمد و خون به جاری شدید -همینگوی مردی را به شدت جذب خود میکرد. برخی معتقد بودند که این نشان از شجاعت بیپایان او بود؛ در حالی که برخی دیگر فکر میکردند که این جوان به گونهای ترسیده و شرمسار بوده که نیاز داشت در زمانهای سخت زندگی خود، شجاعت خود را به اثبات برساند. اما شاید این دو ویژگی، همانند ظاهرشان، تا این حد نامطلوب با یکدیگر همخوانی نداشته باشند؛ زیرا ترس و شجاعت دو واقعیت متفاوت نیستند؛ شجاعت بدون ترس یک پدیده غیرانسانی و دور از فهم است. همینگوی، جوان لرزان و مضطربی که از جهان گذشته بازگشته است، به سرعت متوجه میشود که جای اصلاحات در خانه پدری او وجود ندارد. پدر همینگوی، یک پزشک معروف و ثروتمند است و مادرش، زنی مذهبی است. خانه دکتر همینگوی، فضای یک خانواده بورژوا آمریکایی است و برای جوانی که چند سال خود را در فضای آزاد و رمانتیک اروپای جنگ زده گذرانده است، احساس فشار و تنگنا به وضوح قابل تشخیص است. همینگوی به زودی از خانه پدری خارج شده و به عنوان خبرنگار در روزنامه “استار” شهر کانزاس که قبلاً برای آن کار کرده بود، مشغول به کار میشود تا بتواند به نوشتن بپردازد.
در این روزها، همینگوی عاشق دختری به نام هدلی میشود و با او ازدواج میکند. او و زنش قصد دارند به ایتالیا بروند و در آنجا زندگی کنند. اما دوست تازهی همینگوی، شروود اندرسن، که یکی از نویسندگان مشهور آن زمان است، میگوید که جای مناسب برای آنها پاریس است. او این موضوع را به این دلیل مطرح میکند که پاریس نه تنها مقصد بسیاری از نویسندگان و هنرمندان اروپا و آمریکاست، بلکه همچنین شخصیتهایی چون زولا و گرترود استاین و جیمز جویس نیز در آنجا زندگی میکنند. اندرسن، که با همهی این افراد آشناست، چند نامهٔ معرفی برای همینگوی مینویسد. همینگوی، که در حال حاضر به عنوان یک خبرنگار در یک روزنامه کانادایی فعالیت میکند، پس از سه سال دوباره، این بار با همسرش هدلی، به سفری به اروپا میرود. این وقایع در پاییز ۱۹۲۱ رخ میدهد و همینگوی در آن زمان بیست و دو سال دارد.
در دهه بیست، پاریس به گفتۀ ملکم کانولی، یک نقاش معروف آمریکایی، همچنان یکی از شهرهای محبوب برای احساسات و ایدههای آمریکایی در زمان جنگ بود. در واقع، نویسندگان و هنرمندان جوان آمریکایی به حقیقت پاریس به دنبال احترام و الهام میگشتند.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست