داستان این کتاب درباره زندگی دریانوردی است که در روز عروسی اش دستگیر می شود و ۱۴ سال از عمر خود را در زندان می گذراند. کتاب کنت مونت کریستو نوشته الکساندر دوما می باشد.
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
- بدون دیدگاه
- 3,484 بازدید
- نویسنده : الکساندر دوما
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 531 + 513 + 483
- بازنشر : دانلود کتاب
- 3 جلد کامل قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : الکساندر دوما
- دسته : داستان , خارجی
- زبان : فارسی
- صفحات : 531 + 513 + 483
- بازنشر : دانلود کتاب
- 3 جلد کامل قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
- کتاب اورجینال و کامل
- این کتاب هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
ورود مارسی
در روز بیست و چهارم فوریه 1815، نگهبان برج نوتردام در مارسی، ورود کشتی سه
دکلا فراتون را که از میر، ایریس و ناپل امده بود، اعلام کرد. طبق معمول، یک قایق کمکی بلافاصله بندر را ترک کرد، به سرعت از قلعه دیفا عبور کرد و برای پیوستن به کشتی در فاصله بین کیپ مورگیون و جزیره ریون رفت.
بودن
باز هم، طبق معمول، پشت بام سنت ژان پر از افراد کنجکاو بود، زیرا در مارسی ورود یک کشتی همیشه یک رویداد مهم است، به ویژه اگر این کشتی، مانند فرعون، در کارخانه کشتی سازی قدیمی Fosse ساخته و اماده شده و به یکی از صاحبان ان داده شود.
متعلق به شهر است.
در حالی که به ارامی حرکت می کرد، کشتی به راحتی از تنگه ای که به دلیل چندین رویداد اتشفشانی بین جزیره Calazarini و جزیره Xaros ایجاد شده بود، عبور کرد، از Pomag عبور کرد و زیر سه بادبان مربع و مثلثی در بادبان های جلو و عقب بود.
شکل ذوزنقه ای انتهای کشتی به جلو حرکت می کرد، اما حرکت ان بسیار اهسته و با چنان حالت غم انگیزی بود که کنجکاوان با غریزه عاطفی خود یک رویداد شوم را حدس می زدند و
انها تعجب می کردند که چه اتفاقی می تواند در کشتی رخ دهد.
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
در نهایت، کارشناسان دریافتند که این حادثه نمی تواند مربوط به خود کشتی باشد، زیرا کشتی در وضعیتی کاملا سازگار با شرایط یک کشتی هدایت شده است.
دکل ان
نیمه بالا و طناب بادبان بزرگ خارج از حلقه در کنار کاپیتان که اماده بود
۲۰ کنت مونت کریستو
راهنمای فرعون از ورودی باریک بندر مارسی یک جوان با حرکات چشم چابک بود
او به سرعت حرکت می کرد، به جزئیات توجه می کرد و هر فرمان کاپیتان را تکرار می کرد.
نگرانی مبهمی که به ویژه در جماعت به وجود امده بود، چنان یکی از تماشاگران میدان سنت ژان را تحت تاثیر قرار داد که دیگر نمیتوانست صبر کند تا کشتی وارد بندر شود. او به یک قایق کوچک پرید و دستور داد تا به فرعون منتقل شود. قایق قایقرانی در
او از کنار باتلاقی که انبار اب بود به کشتی رسید.
وقتی ملوان جوان این مرد را دید، پستش را کنار کاپیتان گذاشت و کلاهش را برداشت.
او جلو امد و به دیوار کشتی تکیه داد. این فرد یک مرد جوان بین هجده تا بیست ساله، بلند قد، چابک، با چشمان سیاه و موهای ابنوس رنگ بود، در تمام وجود او ارامش و عزم خاصی وجود داشت.
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
مردانی که از دوران کودکی به مبارزه با خطر عادت کرده اند دیده می شوند. مرد داخل قایق با صدای بلند گفت:
اوه، تو دانته ای؟ چه اتفاقی افتاده؟ چرا کشتی عزادار است؟
جوان جواب داد:
اقای مورل، بدبختی بزرگی به من رسید، مخصوصا در ارتفاعات سیویتا.
و کاپیتان کچیا لکلرک شاجا عمان رو از دست دادیم
بارچی بلافاصله پرسید:
چه اتفاقی برای کالاها افتاد؟
اقای مورل، کالاها با خیال راحت به بندر رسیدند، من فکر می کنم شما در مورد این نگران هستید
راضی باشید، اما کاپیتان لکلرک بیچاره
ناخدا با لحنی که به وضوح ارامش فکری او را اشکار میکرد پرسید:
چه اتفاقی برای کاپیتان شجاع ما افتاد؟
-افتاد تو اب؟
اون مرد
نه اقا، او به دلیل تب مغزی و با رنج زیادی درگذشت. پس از این توضیح، دانتس رو به مردانش کرد و گفت:
همه در پست خود، آماده لنگر انداختن باشید.
همه دنبالش رفتند. در یک لحظه، هشت تا ده ملوانی که خدمه کشتی را تشکیل میدادند به سمت پستهای خود هجوم آوردند. برخی به سمت بادبان ها، برخی به سمت اسپارها و برخی به سمت طناب ها دویدند.
ملوان جوان با مصونیت از مجازات این عملیات را تماشا کرد و با مشاهده اجرای دستوراتش به نزد همکار خود بازگشت.
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
کاپیتان از جایی که ستوان توقف کرده بود ادامه داد و پرسید که چگونه این اتفاق ناخوشایند رخ داده است.
به لطف خدا، کاپیتان لکلرک پس از گفتگوی طولانی با مدیر بندر، ناپل را با حالتی هیجان زده ترک کرد. بعد از 24 ساعت تب کرد و سه روز بعد درگذشت.
ما یک تشییع جنازه معمولی برای او برگزار کردیم و اکنون او در اعماق ال جیلیو دراز کشیده است، در حالی که یک گلوله 36 لیور در پایش و یک گلوله دیگر در سرش دارد. صلیب و شمشیر افتخاری او را به بیوه اش تحویل دادیم. مرد جوان با لبخندی رویایی ادامه داد. مالک کشتی که به نظر میرسید هر لحظه آرامتر میشد، گفت:
«چقدر سخت است که بعد از ده سال جنگ با انگلیسیها مثل یک فرد عادی در رختخواب بمیری». ما همه فانی هستیم. کهنه باید جای خود را به جدید بدهد. در غیر این صورت هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد. از آنجایی که به من اطمینان دادید که محصول سالم است، آقای مورل، قول می دهم.
توصیه می کنیم به هیچکس اجازه ندهید کمتر از 25000 فرانک از سود این محصول برداشت کند. سفر. هنگامی که از برج گرد گذشتند، ملوان جوان به ملوانان دستور داد که کمان و دکل های عقب را پایین بیاورند. دستورات به سرعت یک کشتی جنگی انجام شد. “بگذارید همه بادبان ها پایین بیایند با فرمان نهایی همه بادبان ها پایین آمدند و کشتی تقریباً در دریا بود.”
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
چیز نامرئی تنها با قدرت امواج به حرکت خود ادامه داد.
– آقای مورل، لطفا همین الان بلند شوید. این مسیو دانگلار، یک حسابدار است. از کابین خود بیرون بیایید و تمام اطلاعات مورد نیاز خود را در اختیار ما قرار دهید. دلیلش این است که من باید بر پهلوگیری نظارت داشته باشم و کشتی را عزاداری اعلام کنم.
سپس دانتس که متوجه بی حوصلگی مالک کشتی شد، رو به او کرد و گفت:
صاحب کشتی منتظر دعوت دیگری نشد. طنابی را که دانتس به او پرتاب کرده بود برداشت و با مهارتی که هر ملوانی آن را تحسین می کرد از نردبان میخ شده به کنار کشتی بالا رفت. در این هنگام دانتس به عنوان دستیارش به سمت خود بازگشت و گفتگو را به مردی به نام دنگلارس واگذار کرد که سپس کابین را ترک کرد و به ملاقات صاحب کشتی رفت.
تازه وارد مردی بود حدوداً بیست و پنج شش ساله، با ظاهری تا حدودی جدی، حواسش به مافوقش و شجاع به زیردستان. او علاوه بر موقعیت حسابداری که باعث می شد ملوانان تمایلی به پیروی از او نداشته باشند و ظاهر زیبایش، موقعیتی هم داشت که ملوانانی مانند دانتس را به کارگر مورد علاقه کشتی تبدیل می کرد.
دنگلر به کاپیتان گفت: “خب، موسیو مورل، شما از تصادفی که رخ داد، می دانید؟” “بله، بله، کاپیتان لکلرک بیچاره. او مردی شجاع و مودب بود.” «اما به نظر من یک مرد نیازی به پیری ندارد تا در حرفه خود مهارت داشته باشد.» دوست ما ادموند جوان است، اما او کار خود را به خوبی انجام می دهد و در کار خود بسیار خوب است.
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
دانگلرز نگاهی غیر وفادار به دانتس کرد که حکایت از بدخواهی داشت. بله، بله، او جوان است، در این شکی نیست و به محض فوت ناخدا، بدون مشورت با کسی، فرماندهی کشتی را بر عهده می گیرد و به جای اینکه مستقیم به مارسی برود، یک روز و نیم وقت می گذارد.
در جزیره البا ناخدا در مورد فرماندهی کشتی گفت: اما وقتی نوبت به گذراندن یک روز و نیم در البا رسید، اشتباه می کرد مگر اینکه به او بگوییم که کشتی از کار افتاده و نیاز به تعمیر دارد. آقای مورل، کشتی نیز مانند من در سلامت کامل بود. من از شما می خواهم که همین کار را انجام دهید.
این روزها و نیم به یک هوی و هوس سپری شد، فقط او را به ساحل رساند. دانتس پاسخ داد: “کاپیتان به ملوان جوان گفت: “بیا اینجا، دانتس.” او سپس خطاب به کارگران ادامه داد: «ببخشید، آقای مورل، من همان جا خواهم بود». “لنگر را رها کنید.” بلافاصله لنگر افتاد و زنجیر با صدایی کشیده شد.
دانلود کتاب کنت مونت کریستو
دانتس علیرغم حضور کاپیتان خود تا پایان عملیات نهایی در پست خود باقی ماند. و دستور داد: دانگلرز به مورل گفت: «دکل ها را رها کنید و پرچم ها را به حالت نیمه افراشته درآورید.» کاپیتان پاسخ داد:
فکر می کنم از این به بعد خودش را کاپیتان می داند. “او در واقع یک مار پایتون کلاهک است.” “بله، مسیو مورل، اما توسط شما و شریک زندگیتان امضا نشده است.”