دانلود کتاب فرزندان یخ

این کتاب در رابطه با ماجراجویی در دل سرما است.

دانلود کتاب فرزندان یخ

بعد از یک سفر دشوار در مناطق بیابانی خالی و فضای سرد، انسان به مناطق سرسبز جنگل‌های وسیع شمالی برمی‌خورد. این سرزمین‌های غم‌انگیز در شمال کاملاً خالی از سکنه و پر از گرگ‌های لاغر و زمین‌های بدون گیاه و خزه است. آوری وان برونت، این نواحی را کشف کرده و سپس به دنبال جنگل‌های بزرگ و ناشناخته از نوع کاج و قبایل اسکیمو می‌رود تا نقشه را تکمیل کند، با ترسیم سلسله کوه‌ها، دریاچه‌ها، بستر رودخانه‌ ها و جریان‌های پیچیده.
با شوق و الهام بسیار، مردم به امید وجود یک کمربند از جنگل‌ها و دهکده‌ها در ذهن خود تصور می‌کردند. او که با لقب آوان برونت، استاد زمین‌شناسی در موسسه نقشه‌برداری و ریاست یک هیئت بود، به‌شخصه 500 مایل از دره‌های تلون را هدایت کرده و درحال حاضر به یکی از دهکده‌ های ناشناخته می‌رساند. هشت نفر به او همراهی می‌کردند، دو نفر از آنها از فرانسه و کانادا بودند و سایرین کریسی های قوی هیکل . تنها او از نژاد آنگلوساکسون بود و خون این نژاد با افتخار در رگهایش می‌جریانید ، همراهانش نیز با نام‌های کلیو هاستیگز و دراگه راله هنگیست و هوزا شناخته می‌ شدند .
او نخستین شخص از جده خود بود که وارد این دهکده دورافتاده در قسمت های شمال شد. احساس بردن و شادی درونی او را فرا گرفت و همراهانش فهمیدند که او خستگی خود را پشت سر گذاشته و قدم زدنش تندتر شده است. هنگامی که وارد دهکده شدند، دیدند که دهکده خالی است و مردانی با نیزه و کمان به سمتشان حمله می‌کنند و زنان و کودکان هراس‌زده پشت سر آنها ایستاده‌اند .
آقای برونت دستش  را به بالا گرفت برد و به علامت معروف صلح اشاره کرد ، یک نشانه ای که همه انسان ها شناخت دارند. مردم دهکده هم با نشانه صلح به او پاسخ دادند . اما ناگهان ، او با ناخوشی زیاد، یک مرد با لباس فرقه‌ای را از دور دید و به سمتش نزدیک شد. مرد بازویش را در آغوش بالحنی گذاشت و گفت: “هلو”. موی او به رنگ طلایی و پوست او برنزی بود. مستر برونت فهمید که این مرد هم‌نژادش است و سپس دستش را که در آغوش بود، گرفت و از او سوال کرد : “تو آشنا هستی ؟ andre ؟ ”
مرد سوال کرد : ” andre تویی ؟ ” مستر برونت خوب به او نگاه کرد و گفت: “قسم می‌خورم که شما زمان زیادی را در این مکان سپری کرده اید. در مذاتع سرسبز شمال بالای 4 سال.” نشانه‌ای از تعصب در دیدش ظاهر شد. سپس اضافه کرد: “حالا بیایید با هم حرف بزنیم .” و در پاسخ، مستر برونت به طرز تعجب‌آوری به اطراف نگاه کرد. ” بگذارید همراهانتان اینجا بمانند. من باید به سراغ پیر بانها بروم . بیایید . ” مرد با قدم‌های درازش رو به جلو رفت و مستر برونت از پشت او از مزرعه عبور کرد.
در هر نقطه‌ای که جای مناسبی پیدا می‌کردیم، پارچه هایی از جنس آهو بدون هیچ نظمی برپا می‌شدند. وان با تجربه‌ اش نگاهی به چادرها انداخت و در حالی که محاسباتش را انجام می‌داد، تخمین زد که دویست نفر باید باشند. علاوه بر بچه‌ها، مرد کله اش را تکان داد – حدودا. اما من خودم اینجا با فاصله روز ها را یکی پس از دیگری می گذارنم ، بنابراین بيشتر برای خودم بنشينم. اگر افراد شما غذا بپزند، من هم با شما میخورم. کاملاً طعم چای را از یاد برده ام . بالای 4 سال است که نه مزه کرده ام و نه بو کرده ام. تنباکو همراهتان هست ؟
ممنونم . حال شما چطور است؟ یک کبریت بگیرید و مشاهده کنید آیا این گل کهن هنوز هم قدرت مجیک خود را دارد و با دقت آن را در آتش می‌ سوزانید .

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
لینکدین
پینترست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ما یک موتور جستجوی کتاب هستیم
اگر کتاب شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

کتاب در حال بارگذاری لطفا صبر کنید …